قائم مقام فراهانی » منشآت » نامههای فارسی » شمارهٔ ۷۲ - به دوستی نوشته است
یاد یاران یار را میمون بود
خاصه کان لیلی و آن مجنون بود
این روا باشد که من در بند سخت
گه شما بر سبزه گاهی بر درخت
قائم مقام فراهانی » منشآت » نامههای فارسی » شمارهٔ ۷۲ - به دوستی نوشته است
مائیم و نوای بی نوائی
بسم الله اگر حریف مائی
قائم مقام فراهانی » منشآت » نامههای فارسی » شمارهٔ ۷۳ - این نامة از جانب ولیعهد بعد از وقعه کرمان
بوی گل خود بچمن راهنما شد ورنه
مرغ مسکین چه خبر داشت که گلزاری هست
قائم مقام فراهانی » منشآت » نامههای فارسی » شمارهٔ ۷۳ - این نامة از جانب ولیعهد بعد از وقعه کرمان
گر جان طلبی فدای جانت
سهل است جواب امتحانت
قائم مقام فراهانی » منشآت » نامههای فارسی » شمارهٔ ۷۴ - ولیعهد به میرزا عبدالوهاب نوشته است
چشم تو خود لایق دیدار نیست
ور نه جائی نیست کاین انوار نیست
سعی کن تا دیده ات بینا شود
لایق دیدار لطف ما شود
قائم مقام فراهانی » منشآت » نامههای فارسی » شمارهٔ ۷۷ - مکتوبی است که قائم مقام از آذربایجان به آصف الدوله نوشته
یارب این آتش که در جان من است
سرد کن زانسان که کردی بر خلیل
قائم مقام فراهانی » منشآت » نامههای فارسی » شمارهٔ ۸۱ - خطاب به میرزا محمدعلی خان شیرازی
در محفل خود راه مده هم چو منی را
افسرده دل افسرده کند انجمنی را
قائم مقام فراهانی » منشآت » نامههای فارسی » شمارهٔ ۸۱ - خطاب به میرزا محمدعلی خان شیرازی
ز دنیا بخش ما غم خوردن آمد
نشاید خوردن الارزق مقسوم
قائم مقام فراهانی » منشآت » نامههای فارسی » شمارهٔ ۸۱ - خطاب به میرزا محمدعلی خان شیرازی
مرغ دل و آتش غم اینک هست
گر حرص بود بمرغ بریانم
با چشمه چشم خون فشان فارغ
از ماء معین راح ریحانم
جز خون جگر مباد در جامم
[...]
قائم مقام فراهانی » منشآت » نامههای فارسی » شمارهٔ ۸۲ - به یکی از منسوبان خود به فراهان نوشته
گفتیم که ما و او بهم پیر شویم
ما پیر شدیم و او جوان است هنوز
قائم مقام فراهانی » منشآت » نامههای فارسی » شمارهٔ ۸۲ - به یکی از منسوبان خود به فراهان نوشته
مردی که هیچ جامه ندارد باتفاق
بهر ز جامه که در او هیچ مرد نیست
قائم مقام فراهانی » منشآت » نامههای فارسی » شمارهٔ ۸۲ - به یکی از منسوبان خود به فراهان نوشته
سی روز بود روزه بهر سال و درین سال
روز وشب ما جمله چو روز رمضان است
قائم مقام فراهانی » منشآت » نامههای فارسی » شمارهٔ ۸۲ - به یکی از منسوبان خود به فراهان نوشته
به غیر که بشد دین و دولت از دستم
بیا بگو که ز عشقش چه طرف بر بستم
قائم مقام فراهانی » منشآت » نامههای فارسی » شمارهٔ ۸۲ - به یکی از منسوبان خود به فراهان نوشته
دور جوانی گذشت نوبت پیری رسید
برق یمانی بجست گرد نماند از سوار
قائم مقام فراهانی » منشآت » نامههای فارسی » شمارهٔ ۸۴ - نامة ای است که قائم مقام از سرخس به مشهد نوشته است
صاحبا نه ملکا هم نه، چرا؛ ز آن که ترا
مدحت از وصف برون است نه جای لقب است
قائم مقام فراهانی » منشآت » نامههای فارسی » شمارهٔ ۸۴ - نامة ای است که قائم مقام از سرخس به مشهد نوشته است
یک قوم را ز تارک برداشتند تاج
یک قوم را جواهر بستند بر جبین
قائم مقام فراهانی » منشآت » نامههای فارسی » شمارهٔ ۸۵ - به یکی از دوستان نوشته است
به روزگار عزیزان که روزگار عزیز
حرام باشد بی دوستان بسر بردن
قائم مقام فراهانی » منشآت » نامههای فارسی » شمارهٔ ۸۵ - به یکی از دوستان نوشته است
در کیش من اسلامی اگر هست بعالم
در کفر سر زلف چون زنجیر بتان است
گر واعظ مسجد بجز این گوید مشنو
این احمق بیچاره چه داند حیوان است
قائم مقام فراهانی » منشآت » نامههای فارسی » شمارهٔ ۸۵ - به یکی از دوستان نوشته است
پیش من شمع و من از عشق چو شمع
سوز او ز آتش و سوز من از آب
می خورد سرخ تر از چشم خروس
در شب تیره تر از پر غراب
قائم مقام فراهانی » منشآت » نامههای فارسی » شمارهٔ ۸۶ - نامة ای است دوستانه
با لب دمساز خود گر جفتمی
همچو نی من گفتنی ها گفتمی