×
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۰۵ - در بیان آنکه عالی همت آنکس است که بخدا مشغول شود و خود را فراموش نکند چنانکه خودی او نماند هستی حق هستی او شود چنانکه گوید «کی بود ما ز ما جدا مانده*من و تو رفته و خدا مانده» و دون همت آن کس است که بخودی خود مغرور شود و بدین قدر هستی قانع گردد. همچنانکه طفل خرد را اگر صد سراسب ببخشند شاد نشود و بمرغکی شادمان گردد و در تقریر آنکه عمر را بهائیست که اگر خانه های پر زر بدهی یک ساعت عمر نتوانی خریدن که الیواقیت تشتری بالمواقیت و المواقیت لاتشتری بالیواقیت. اینچنین عمر را بی عوض ضایع میکنی بنگر که در آخر چه حسرتها خواهی خوردن.
کودک از مرغکی شود دلشاد
گنج عالم بود برش چون باد
زان بود دایمش بمرغ نظر
که ندارد ز ذوق گنج خبر
خوشی این جهان بود بدو دون
[...]
۲۱ بیت
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۶۰ - در بیان آنکه عاقل را یک اشارت بس است. زیرا در او آن حالت هست، بی آنکه بگویند میداند. چنانکه دو شخص بر قضیۀ دراز واقف باشند، بیک اشارت یکی تمامت قضیه را دیگری معلوم کند، لیکن کسی را که در آن قضیه وقوفی نباشد برمزی تمامت را کی توان معلوم کردن
بلکه خود بی اشارتی معلوم
شود او را تو گر کنی مکتوم
ز آنکه اندر نهاد او آن را
پیش از این در ازل نهاد خدا
جان او بود در جهان الست
[...]
۲۱ بیت