عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان
یکی نیکو مثل زد عاشق مست
که غرقه در همه چیزی زند دست
عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان
شد از سودای آن دلبر چنان مست
که گفتی شست جانش از جهان دست
عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان
مرا یکبارگی گرما فرو بست
ز سردی جهان شستم ز جان دست
عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان
درون خانهای شد شاه سرمست
دلی برخاسته در نوحه بنشست
عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان
گهی از تشنگی از پای بنشست
گهی شبدیز را میبرد بر دست
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
چنان درها بر آن دلبر فرو بست
که نتوانست بادی خوش برو جست
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
درآمد هرمز و از پای بنشست
گرفتش چون طبیبان نبض در دست
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
چو باهوش آمدند آن هر دو سرمست
گره کردند درهم زلف چون شست
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
بدل گفتا نمیدانم که او هست
که گلرخ شد بههشیاری ازو مست
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
مگیر از عاشق شوریده بر دست
که بدمستی عجب نبود ز سرمست
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
گل از گفتار او فریاد در بست
که فریاد از تو ای بیدادگر مست
عطار » خسرونامه » بخش ۳۰ - بیمار گشتن جهانافروز خواهر شاه اصفهان و رفتن هرمز بهطبیبی بر بالین او و عاشق شدن او بر هرمز
رگ دختر ازان پس زود میجَست
که میزد هر زمانش بوسه بر دست
عطار » خسرونامه » بخش ۳۰ - بیمار گشتن جهانافروز خواهر شاه اصفهان و رفتن هرمز بهطبیبی بر بالین او و عاشق شدن او بر هرمز
چنین گفت آنکه بودش در سخن دست
که هر دم زیوری نو بر سخن بست
عطار » خسرونامه » بخش ۳۰ - بیمار گشتن جهانافروز خواهر شاه اصفهان و رفتن هرمز بهطبیبی بر بالین او و عاشق شدن او بر هرمز
خطش برگرد مه بر هم زده دست
ز سبزه بر گل تر نخل میبست
عطار » خسرونامه » بخش ۳۰ - بیمار گشتن جهانافروز خواهر شاه اصفهان و رفتن هرمز بهطبیبی بر بالین او و عاشق شدن او بر هرمز
برفت و نبض او آورد در دست
چو نبض او بدید از جای برجست
عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز
ترا گر بنده بودی جای آن هست
که هستت در هنرهای جهان دست
عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز
پس آنگه دختر زنگی برون جست
درآمد پیش، سنگی چند در دست
عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز
چو سطر راست بازم با تو پیوست
چو خطکش میشوم در خط ازان دست
عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز
چو دختر کشته آمد دایه برجست
امان خواست و میان خاک بنشست
عطار » خسرونامه » بخش ۳۲ - بیمار گشتن جهان افروز
بگفت این وز درد دایه برجست
چو نی بر کینهٔ دزدان کمر بست