عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هشتم » بخش ۱ - المقالة الثامنة و العشرون
سالک از خون کرد ادیم چهره رنگ
رفت پیش آدمی با عیش تنگ
گفت ای خورشید بینش آمده
قطب کل آفرینش آمده
قابل بار امانت آمدی
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هشتم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل
چون ایاز از چشم بدرنجور شد
عاقبت از چشم سلطان دور شد
ناتوان بر بستر زاری فتاد
در بلا و رنج و بیماری فتاد
چون خبر آمد به محمود از ایاس
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هشتم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل
گشت محمود و ایاز دلنواز
هردو در میدان غزنین گوی باز
هر دو با هم گوی تنها باختند
گوی همچون عشق زیبا باختند
گاه این یک اسب تاخت و گاه آن
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هشتم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل
کودکی بود از جمالش بهرهٔ
مهر و مه در جنب رویش زهرهٔ
از لطافت وز ملاحت وز خوشی
وز سراندازی بتیغ سرکشی
آنچه او داشت ای عجب کس آن نداشت
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هشتم » بخش ۵ - الحكایة و التمثیل
گفت روزی پادشاه عصر خویش
بر کنار بام شد بر قصر خویش
کودکی را دید زیبا و لطیف
مشت میزد سخت پیری را ضعیف
زیر قصر آمد وزو پرسید حال
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هشتم » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل
صوفئی میرفت و جانی پرغمش
پای بازی زد قفائی محکمش
چون قفای سخت خورد آنجایگاه
کرد آن صوفی مگر از پس نگاه
مرد گفت از چه ز پس نگرندهٔ
[...]