گنجور

 
۱
۲
۳
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۱

 

چون جان دلم ز سیر،‌چون برق شدند

مستغرق او، ز پای تا فرق شدند

این فرعونان که در درونم بودند

از بس که گریستم همه غرق شدند

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۲

 

در عشق مرا چه کار با پردهٔ راز

کار من دل سوخته اشک است و نیاز

هر چند که جهد میکنم در تک و تاز

از دیدهٔ من اشک نمیاستد باز

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۳

 

دریای دلم گرچه بسی میآشفت

از غیرت خلق گوهر راز نسفت

رازی که دلم ز خلق میداشت نهفت

اشکم به سر جمع به رویم در گفت

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۴

 

خون دل من که هر دم افزون گردد

دریا دریا ز دیده بیرون گردد

وانگه که ز خاکِ تنِ من کوزه کنند

گر آب در آن کوزه کنی خون گردد

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۵

 

شب نیست که خون از دل غمناک نریخت

روزی نه که آب روی من پاک نریخت

یک شربت آب خوش نخوردم همه عمر

تا باز ز راه دیده بر خاک نریخت

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۶

 

این شیوه مصیبت که مرا اکنون است

چون شرح توان داد که حالم چونست

هر اشک که ازدیدهٔ من میریزد

گر بشکافی هزار دریا خونست

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۷

 

گر دل بشناختی که من کیستمی

سبحان اللّه چگونه خوش زیستمی

ای کاش که گر تشنگی دل ننشست

چشمی بودی که سیر بگریستمی

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۸

 

گر جان گویم جای خرابش بنماند

ور دل گویم رای صوابش بنماند

وز دیدهٔ سیل بار خود چتوان گفت

کز بس که گریست هیچ آبش بنماند

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۹

 

هر شب چو غمی ز چشم من خون ریزد

گر کم ریزد ز ابر افزون ریزد

چون در مستی ز مرگش اندیشه کنم

هر می که خورم ز دیده بیرون ریزد

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۱۰

 

چون دریائی کنار من از جا خاست

کز چشمهٔ چشم لؤلؤ لالا خاست

گویند بسی چشمه ز دریا خیزد

چونست که از چشمه مرا دریا خاست

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۱۱

 

هر چند که پشت و روی دارم کاری

از دیدهٔ خویش تازه رویم باری

رویم که ز آب دیده دارد ادرار

هر لحظه مراتازه کند ادراری

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۱۲

 

گفتم ای چشم خواب میباید برد

بویی ز دل خراب میباید برد

چندین مگری گفت در آتش غرقم

وین واقعه را به آب میباید برد

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۱۳

 

آن دل که نشان غمگساری میجست

خون گشت و نیافت، روزگاری میجست

وان خون همه در کنار من ریخت ز چشم

کو نیز ز چشم من کناری میجست

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۱۴

 

ای دل هر دم دست به خون نتوان برد

ور دل بردی ز غم کنون نتوان برد

وی دیده تو کم گری که چندینی آب

در هیچ زمین به پل برون نتوان برد

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۱۵

 

ای دل ز هوای عشق کیفر میبر

در کشتن خود دست به خنجر میبر

وی دیده تو کردهیی که خون گشت دلم

چون خون زتو افتاد تو در سر میبر

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۱۶

 

هر سیل که از خون جگر خواهد خاست

در وادی عشق راهبر خواهد خاست

هر خوش دلیی که آن ز پندار نشست

بگری که همه بگریه بر خواهد خاست

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۱۷

 

خونی که مرا در دل و جان اکنون هست

صد چندانم ز چشم چون جیحون هست

گر قصد کنی به خون من کشته شوی

کاینجا که منم هزاردریاخون هست

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۱۸

 

یک همنفسی کو که برو گریم من

گر هم نفسی بود نکو گریم من

در روی همه زمین نمییابم باز

خاکی که برو سیر فرو گریم من

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۱۹

 

گفتم:‌دل من که خانهٔ جان اینست

از دیده خراب شد که طوفان اینست

گفتا که چو آب چشم داری بسیار،

در آب گذار چشم، درمان اینست

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۲۰

 

از شرم رخت سرخی گل میبشود

وز شور لبت تلخی مل میبشود

چون با تو به پل برون نمیشد آبم

خون میگریم اگر به پل مینشود

۲ بیت
عطار
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۴۷