گنجور

ایرج میرزا » رباعی‌ها » شمارهٔ ۱ تا ۳

 

از شاعر به ملک التجار در طلب عهد وفای - ایرج:

اقوال پر از مکر و فسون تو چه شد

الطاف ز حد و عد برون تو چه شد

با آن همه وعده ها که بر من دادی

غاز تو چه شد بوقلمون تو چه شد

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » رباعی‌ها » شمارۀ ۴

 

هر وقت که دیدی غَضَبت رو آورد

از یک تا صد شماره کن ای سره مرد

در ضمن شماره عقلت آید سر جای

دیگر نکنی آنچه نمی باید کرد

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » رباعی‌ها » شمارۀ ۵

 

اکنون که هوای ری به سر دارم و بس

ملبوس همین پوست به بردارم و بس

ز اسباب سفر که جمله مردم دارند

من بنده همین عزم سفر دارم و بس

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » رباعی‌ها » شمارۀ ۶

 

دیدیم بسی چون تو درین عمر قلیل

کز کبر چو پشه بود در چشمش پیل

ریشش بدمید و شد گدای سر کوی

آری از ریش می‌شوند ابن سبیل

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » رباعی‌ها » شمارۀ ۷

 

ای دوست به ذات حق تعالی سوگند

کز هجر تو ساعتی نیم من خرسند

وز یاد تو هیچ‌گه تغافل نکنم

تا حشر اگر برند بندم از بند

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » رباعی‌ها » شمارۀ ۸

 

دیروز چه گُل‌های جهان افروزی

امروز چه سرمای گلستان سوزی

آرندۀ بَرد و آفرینندۀ وَرد

روزی آن طور می‌پسندد روزی

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » رباعی‌ها » شمارۀ ۹

 

آمد به چمن برف شگرف خنکی

در قور که دید همچو برف خنکی

ناگه ز دل غنچه برون آمد برف

چون از دهن ملیح حرف خنکی

ایرج میرزا