ایرج میرزا » رباعیها » شمارهٔ ۱ تا ۳
از شاعر به ملک التجار در طلب عهد وفای - ایرج:
اقوال پر از مکر و فسون تو چه شد
الطاف ز حد و عد برون تو چه شد
با آن همه وعده ها که بر من دادی
غاز تو چه شد بوقلمون تو چه شد
[...]
ایرج میرزا » رباعیها » شمارۀ ۴
هر وقت که دیدی غَضَبت رو آورد
از یک تا صد شماره کن ای سره مرد
در ضمن شماره عقلت آید سر جای
دیگر نکنی آنچه نمی باید کرد
ایرج میرزا » رباعیها » شمارۀ ۵
اکنون که هوای ری به سر دارم و بس
ملبوس همین پوست به بردارم و بس
ز اسباب سفر که جمله مردم دارند
من بنده همین عزم سفر دارم و بس
ایرج میرزا » رباعیها » شمارۀ ۶
دیدیم بسی چون تو درین عمر قلیل
کز کبر چو پشه بود در چشمش پیل
ریشش بدمید و شد گدای سر کوی
آری از ریش میشوند ابن سبیل
ایرج میرزا » رباعیها » شمارۀ ۷
ای دوست به ذات حق تعالی سوگند
کز هجر تو ساعتی نیم من خرسند
وز یاد تو هیچگه تغافل نکنم
تا حشر اگر برند بندم از بند
ایرج میرزا » رباعیها » شمارۀ ۸
دیروز چه گُلهای جهان افروزی
امروز چه سرمای گلستان سوزی
آرندۀ بَرد و آفرینندۀ وَرد
روزی آن طور میپسندد روزی
ایرج میرزا » رباعیها » شمارۀ ۹
آمد به چمن برف شگرف خنکی
در قور که دید همچو برف خنکی
ناگه ز دل غنچه برون آمد برف
چون از دهن ملیح حرف خنکی