گنجور

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » زهره و منوچهر » بخش ۱

 

صبح نتابیده هنوز آفتاب

وانشده دیدۀ نرگس ز خواب

تازه گُلِ آتَشیِ مُشک بوی

شُسته ز شبنم به چمن دست و روی

منتظرِ حولۀ بادِ سَحَر

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » زهره و منوچهر » بخش ۲

 

از طَرَفی نیز در آن صبح‌گاه

زُهره مِهین دخترِ خالویِ ماه

آلهۀ عشق و خداوندِ ناز

آدمیان را به مَحَبّت گداز

پیشۀ وی عاشقی آموختن

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » زهره و منوچهر » بخش ۳

 

سبزه نگر تازه به بار آمده

صافی و پیوسته و روغن زده

سُرسُرۀ فصلِ بهاران بُوَد

وز پی سُر خوردنِ یاران بُوَد

همچو دو پروانۀ خوش بال و پر

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » زهره و منوچهر » بخش ۴

 

بود به بند تو خداوند عشق

خواست نَبُرَّد گلویت بندِ عشق

باش که حالا به تو حالی کنم

دِقِّ دل خود به تو خالی کنم

ثانیه‌ای چند بر او چشم بست

[...]

ایرج میرزا