×
ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۲
گیتی که اولش عدم و آخرش فناست
در حقّ او گمان ثَبات و بقا خطاست
بنیاد چرخ بر سر آب است ازین قِبَل
پیوسته در تحرّک دوری چو آسیاست
مشکلتر این که گر به مَثَل دور روزگار
[...]
۳۷ بیت
ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۶
گفتار تلخ از آن لب شیرین نه در خورست
خوش کن عبارتت که خطت هرچه خوشتر است
بگشای لب به پرسش من گرچه گفته ام
کان قفل لعل بابت آن درج گوهر است
تا بر گرفتی از سر عشاق دست مهر
[...]
۳۷ بیت
ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۴۰
سپیده دم که شدم محرم سرای سرور
شنیدم آیت « تو بو الی الله » از لب حور
به گوش جان من آمد ندای حضرت قدس
که ای خلاصه تقدیر و زبده مقدور
جهان رباط خراب است بر گذر گه سیل
[...]
۳۷ بیت
ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۵۱
نماز خفتن بیگاه،مست لا یعقل
درآمد از درم آن ماه روی مهر گسل
همه شمایل دیوانگان گرفته و لیک
به زیر هر خم زلفش روان صد عاقل
ز بهر عربده خود را خراب کرده و من
[...]
۳۷ بیت