امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۵
جهاندار شد صدر دین در وزارت
سپهدار شد شمس دین در امارت
ز جد و پدر یادگار اند هر دو
یکی در امارت یکی در وزارت
امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۷
نه بس بود که در غزل یار و در مدیح
طبعی بود لطیف و زبانی بود فصیح
معشوق سازگار بباید گه غزل
ممدوح مال بخش بباید گه مدیح
امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۱۳
امام بود محمد، علی خلیفه ی او
کنون علی است مشیر و محمدست وزیر
علی ز مهر محمد همی چنان نازد
که از دعای محمد علی به روز غدیر
امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۱۷
چو بنوشت بر لوح نام تو را
فرو ایستاد از نوشتن قلم
همی گفت زین پس ندانم نوشت
چو جزوی و کلی نوشتم به هم
امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۱۹
صدر دین را ملکالعرش گزید از وزرا
همچنان چون وزرا از همهٔ خلق جهان
وزرا از همگان چون رمضان اندر سال
صدر دین از وزرا چون شب قدر از رمضان
امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۲۰
چون مشک سیه بود مرا هر دو بنا گوش
کافور شد از پیری مشک سیه من
هرچندکه بسیارگنه دارم یا رب
آمرزش تو بیشترست از گنه من
امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۲۳
از سروران باستان، وز مهتران عصر ما
کردند نازش چار قوم از چار تن تا روز دین
ایرانیان از رستم و عباسیان از معتصم
سلجوقیان از سنجر و اسحاقیان از صدر دین
امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۲۴
همای کلک تو مرغی است لاغر
که از منقار او شد ملک فربی
هر آنکس کو تو را بیند بپرسد
که این خورشید تابنده است یا نی
امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۲۷
فخر کردی که نسب داری از آباء کرام
همه مشهور به جود و کرم و آزادی
راست گفتی پدرانت همه نیکان بودند
بد تو بودی به حقیقت که از ایشان زادی
امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۳۱
بخور ای سیدی به شادی و ناز
هرکجا نعمتی به چنگ آری
چرخ در بردنش شتاب کند
گر تو در خوردنش درنگ آری
امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱
گر سینه بخست شاه سنجر ما را
کم نیست خمار عشق در سر ما را
گر دل برُبود یار دلبر ما را
پیکان بَدَل دل است در بر ما را
امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۲
بیقدرکند رخ تو لالستان را
تشویر دهد لب تو خوزستان را
انکس که تورا قبلهٔ ترکستان دید
از بهر تو کرد قبله ترکستان را
امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۳
ای تاخته از جهان جهانبانان را
برهم زده ملک و خانهٔ خانان را
ای وارث نامدار سلطانان را
فخرست به تو جمله مسلمانان را
امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۴
شاها ادبی کن فلک بد خو را
گر چشم رسانید رخ نیکو را
گرگوی خطا کرد به چوگانش زن
ور اسب خطا کرد به من بخش او را
امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۵
شاها همه تدبیر صواب است تو را
وز بخت به فرخی جواب است تو را
آتش تیغی و نفع آب است تورا
از خاکی و نور آفتاب است تورا
امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۶
جاوید شها عز و شرف باد تو را
تیغ و قلم و جام به کف باد تو را
از تاجوران هزار صف باد تو را
صد شاه خلیفهٔ خَلَف باد تو را
امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۷
مهرست ظفر نگین فرمان تو را
صید است بهشت دام احسان تو را
خاک است ستاره صحن میدان تو را
گوی است زمانه خَمٌ جوگان تورا
امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۸
خورشید چو بیند ای ملک رای تورا
وین فر و جمال عالم ارای تورا
جوینده شود بزمگه و جای تو را
تا سجده برد خاککف پای تورا
امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۹
خورشید فلک سجده برد رأی تو را
ور سجده برد روی دلارای تورا
من خود چه کسم که جان کنم جای تو را
جان در تن من خاک سزد پای تو را
امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰
ای شاه چو بیند آسمان رای تو را
وین طبع لطیف رامش افزای تو را
احسنت زند طلعت زیبای تو را
خواهد که شود خاک کف پای تو را