گنجور

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۶ - در مدح شاه ناصر الدین بوالمظفر

 

عنبر است آن حلقه گشته زلف او یا چنبر است

چنبر است آری ولیکن چنبر اندر عنبر است

اصل او از زنگ و بر یک اصل او سیصد شکن

هر شکنجی را که بینی ز اصل او سیصد سر است

هر سری را باز سیصد بند گوناگون چنانک

[...]

۳۸ بیت
عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - در مدح امیر نصر بن ناصر الدین سبکتگین گوید

 

گه آن آراسته زلفش زره گردد گهی چنبر

گه آن پیراسته جعدش ببارد مشگ و گه عنبر

رخی چون نو شکفته گل ، همه گلبن برنگ مل

همه شمشاد پر سنبل ، همه بیجاده پر شکر

برو از نیکوئی معنی ، بغمز از جادوئی دعوی

[...]

۳۸ بیت
عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - در صفت بهار و مدح سلطان محمود

 

بخار دریا بر اورمزد و فروردین

همی فرو گسلد رشته های درّ ثمین

ز آب پاک دهان پر ستاره دارد ابر

ز باد پاک شکم پر ستاره دارد طین

بمشکرنگ لباس اندرون شدست هوا

[...]

۳۸ بیت
عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - در مدح امیر نصر بن ناصرالدین سبکتیگن

 

همی روم بمراد و همی زیم به امان

بجاه و دولت و نام خدایگان جهان

سر ملوک جهان میر نصر ناصر دین

سپاهدار خراسان برادر سلطان

کهینه عرصه ای از جاه او فزون ز فلک

[...]

۳۸ بیت
عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۶۳ - در مدح سلطان محمود غزنوی

 

بدان گردیست آن سیمین زنخدان

بدان خمیدگی زلفین جانان

یکی گوئی که از کافور گوییست

یک گوئی که هست از مشگ چوگان

چه چیزست آن خط مشکین و آن لب

[...]

۳۸ بیت
عنصری