خدایا چون گِلِ ما را سرشتی

وثیقت‌نامه‌ای بر ما نوشتی

به ما بر خدمت‌ِ خود عرض کردی

جزای آن به خود بر فرض کردی

چو ما با ضعف خود دربند آنیم

[...]

چو سلطان جوان، شاه جوان‌بخت

که برخوردار باد از تاج و از تخت

سریر افروز اقلیم معانی

ولایت‌گیر ملک زندگانی

پناه ملک شاهنشاه طغرِل

[...]

ملک را گرم کرد آن آتش تیز

چنانک از خشم شد بر پشت شبدیز

به تندی گفت من رفتم شبت خوش

گرم دریا به پیش آید گر آتش

خدا داند کز آتش بر نگردم

[...]

مادر چو ز دور در، پسر دید

الماس شکسته در جگر دید

دید آن گل سرخ زرد گشته

وآن آینه زنگ‌خورد گشته

اندام تنش شکسته شد خرد

[...]

روز خوش عمر به شب‌خوش رسید

خاک به باد‌، آب به آتش رسید

صبح برآمد چه شوی مستِ خواب‌؟

کز سر دیوار گذشت آفتاب

بگذر از این پی که جهانگیری است

[...]