گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱

 

از تتق کبریا صورت لطف خدا

بسته نقابی ز نور روی نموده به ما

دُرهٔ بیضا بود صورت روحانیش

شاه معانی جهان هر دو جهانش گدا

در عدم و در وجود رسم نکاح او نهاد

[...]

۱۹ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳

 

از نور روی اوست که عالم منور است

حسنی چنین لطیف چه حاجت به زیور است

سلطان چار بالش و شش طاق و نه رواق

بر درگه رفیع جلالش چو چاکر است

زوج بتول باب امامین مرتضی

[...]

۱۹ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵

 

چو تو به ما نرسیدی تو را ز ما چه خبر

ولی ندیده کسی را ز اولیا چه خبر

مرو به خود به خود آ تا خدای خود بینی

بیا بگو که تو را از خود و خدا چه خبر

چو تو به عرش نرفتی چه دانی از معراج

[...]

۱۹ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۵۰

 

تو منی من تو ام ، توئی بگذار

بشنو از من تو هم دوئی بگذار

چیست نقش خیال ما و توئی

همچو خوابیست این خیال دوئی

آفتابست و عالمش سایه

[...]

۱۹ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۵۲

 

صفت و ذات بین و اسم نگر

گنج و گنجینه و طلسم نگر

در چنین بحر بیکرانه در آ

نظری کن به عین ما در ما

جامی گیتی نما به دست آور

[...]

۱۹ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۸۵

 

کثرت و وحدت که می‌ گوئی چنان

اعتبار عقل باشد این و آن

علم و عقل و زهد من بر باد رفت

غیر یاد او مرا از یاد رفت

در خرابات فنا افتاده‌ام

[...]

۱۹ بیت
شاه نعمت‌الله ولی