گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶

 

عمر بی عشق می گذاری هیچ

حاصل از عمر خود چه داری هیچ

ماسِوی الله طلب کنی شب و روز

به عدم می روی چه آری هیچ

در دو عالم به جز یکی نبُود

[...]

۱۳ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴

 

سالها در سفر به سر گشتیم

عاشقانه به بحر و بر گشتیم

تا ببینیم نور دیدهٔ خود

پای تا سر همه نظر گشتیم

گرد بر گرد نقطهٔ وحدت

[...]

۱۳ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸

 

نقش رویش خیال تا بسته

این چنین کس خیال نابسته

جلوه داده جمال معنی را

صورتی در خیال ما بسته

رو نموده ربوده دل از ما

[...]

۱۳ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۹

 

نقشبندی نقش خوبی بسته بود

خاطرش با نقش خود پیوسته بود

با خیال خویش ذوقی داشتی

هر زمان نقشی ز نو بنگاشتی

موم بودی مایهٔ نقاشیش

[...]

۱۳ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۲۰

 

عین ما از حب ذاتی فیض یافت

لاجرم از علم سوی عین یافت

عین اول صورت الله شد

ز آفتاب حضرتش چون ماه شد

اسم اعظم جامع ذات و صفات

[...]

۱۳ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۲۲

 

هر نفس جامی به رندی می دهند

هر دمی بزمی به جائی می نهند

راز پنهان آشکارا گفته اند

جملهٔ اسرار با ما گفته اند

یک وجود و صد هزاران آینه

[...]

۱۳ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۸۱

 

دیدیم خیال موج و دریا

نقشی است بر آب دیدهٔ ما

بر پردهٔ چشم ما سوی اللّه

نقشی است خیال بسته واللّه

نقاش نگر که نقش بسته

[...]

۱۳ بیت
شاه نعمت‌الله ولی