گنجور

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۶ - افشای راز عشق و ملامت عوام

 

باز چو مهر از فلک سر زد

شاه از خواب ناز سر بر زد

دل پر از مهر و لب پر از خنده

از عتاب گذشته شرمنده

پیش درویش همچو گل بشکفت

[...]

۱۰ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

من همچو گلزار ارم، گل گل ترا رخسارها

وز آرزوی هر گلی در سینه دارم خارها

گر بی تو بگشایم نظر بر جانب گلزارها

از خار در چشمم فتد گلها و از گل خارها

دی خوب بودی در نظر، امروز از آن هم خوب تر

[...]

۱۰ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷

 

ای شاه حسن، جور مکن بر گدای خویش

ما بنده توایم، بترس از خدای خویش

خواهند عاشقان دو مراد از خدای خویش:

هجر از برای غیر و وصال از برای خویش

گر دل ز کوی دوست نیامد عجب مدار

[...]

۱۰ بیت
هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹

 

یار گفت: از ما بکن قطع نظر، گفتم: به چشم!

گفت: قطعا هم مبین سوی دگر، گفتم: به چشم!

گفت: یار از غیر ما پوشان نظر، گفتم: به چشم!

وانگهی دزدیده در ما می‌نگر، گفتم: به چشم!

گفت: با ما دوستی می‌کن به دل، گفتم: به جان!

[...]

۱۰ بیت
هلالی جغتایی