گنجور

رضی‌الدین آرتیمانی » ساقی‌نامه

 

الهی به مستان میخانه‌ات

به عقل آفرینان دیوانه‌ات

به دردی کش لجهٔ کبریا

که آمد به شأنش فرود انّما

به درّی که عرش است او را صدف

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » سوگندنامه

 

دگر سینه‌ام چون خم آمد بجوش

بر آمد از این قلزم غم خروش

خراباتیان، راه میخانه کو

حریفان بگوئید، پیمانه کو

مرا سوی میخانه راهی دهید

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » گوهر عشق

 

الهی سوختم بی‌غم الهی

کرامت کن نم اشکی و آهی

چه اشک، اشکی که چون ریزد ز مژگان

شود دامان ازو رشک گلستان

چه آه آهی که چون از دل زند سر

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی