×
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸
فتادگان سر خود را به خاک پا بخشند
به جان خرند شهادت که خون بها بخشند
خدا گواست که گرجرم ما همین عشق است
گناه گبر و مسلمان به جرم ما بخشند
مریض عشق به زنجیر بند نتوان کرد
[...]
۱۳ بیت
عرفی » مثنویات » شمارهٔ ۲۸ - حکایت
یکی کفر آزمائی دانش آهنگ
صنم بر میتراشید از یکی سنگ
یکی گفتش کزین هیکل تراشی
عجب دارم اگر نادم نباشی
کدامست این متاع رایگانی
[...]
۱۳ بیت
عرفی » قطعات » شمارهٔ ۴ - سخن در وصف خویشتن
آن باغ داغ پررر آذر طبیعتم
کش برگ و بر ز اخگر و طیرش سمندر است
آن روضه ام که هر شجرش راکه باغبان
آبش ز خون دل ندهد خشک و بی بر است
آن پای تا بسر همه زخم و جراحتم
[...]
۱۳ بیت