گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۱ - نامه اول در صفت آرزومندى و درد جدایى

 

اگر چرخ فلک باشد حریرم

ستاره سر بسر باشد دبیرم

هوا باشد دوات و شب سیاهی

حروف نامه برگ و ریگ و ماهی

نویسند این دبیران تا به محشر

[...]

۵۰ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۳ - نامهٔ سوم اندر بدل جستن به دوست

 

کجایی ای دو هفته ماه تابان

چرا گشتی به خون من شتابان

ترا باشد به جای من همه کس

مرا اندر دو گیتی خود توی بس

مرا گویند بیهوده چه نالی

[...]

۵۰ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۴ - نامهٔ چهارم خشنودى نمودن از فراق و امید بستن بر وصل

 

چه خوش روزی بود روز جدایی

اگر با وی نباشد بی وفایی

اگر چه تلخ باشد فرقت یار

درو شیرین بود امید دیدار

خوشست اندوه تنهایی کشیدن

[...]

۵۰ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۶ - نامهٔ ششم اندر نواختن و خواندن دوست

 

نگارینا ز پیش من برفتی

چه گفتی یا چه فرمایی نگفتی

دلم بردی و خود باره براندی

مرا در شهر بیگانه بماندی

نکردی هیچ رحمت بر غریبان

[...]

۵۰ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۸ - نامهٔ هشتم اندر خبر دوست پرسیدن

 

دلی دارم به داغ دوست بریان

گوا بر حال من دو چشم گریان

تنی دارم به سان موی باریک

جهان بر چشم من چون موی تاریک

چو روزم پاک چون شب تیره گونست

[...]

۵۰ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی