گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱ - نامه نوشتن دایه نزد شهرو و کس فرستادن شهرو به صلب ویس

 

چو قَدِّ ویسِ بُت‌پیکر چنان شد،

که همبالای سرو بوستان شد،

شد آگنده بلورین بازوانش؛

چو یازنده کمندِ گیسوانش.

سر زلفش به گل‌بَر سایه گسترد.

[...]

۴۷ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۹ - نامهٔ نهم در شرح زارى نمودن

 

نگارا سرو قدا ماهرویا

بهشتی پیکرا زنجیر مویا

ز بی رحمی مرا تا کی نمایی

دریغ دوری و درد جدایی

به جان تو که این نامه بخوانی

[...]

۴۷ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۹ - پاسخ دادن ویس رامین را

 

سمنبر ویس دست رام در دست

ز داغ عاشقی بیهوش و سرمست

ز بس سرما تنش چون بید لرزان

ز نرگس بر سمن یاقوت ریزان

همی گفت ای مرا چون دیده درخور

[...]

۴۷ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی