گنجور

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

آن کو بدر تو سر نهاده است

پای از دو جهان بدر نهاده است

در دام غم تو طایر وهم

با بال شکسته پر نهاده است

سلطان که بسکه نقش نامش

[...]

۲۰ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۸

 

هرکه همچون من و تو از عدم آمد بوجود

همه دانند که از بهر سجود آمد و جود

تا بسی محنت خدمت نکشد همچو ایاز

مرد همکاسهٔ نعمت نشود با محمود

هرکه مانند خضر آب حیات دین یافت

[...]

۲۰ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۶

 

الا ای صبا ساعتی بار بر

ز بنده سلامی سوی یار بر

بدان دل‌ستان ره به پرسش طلب

بدان گلسِتان بو به آثار بر

ببر جان و بر خاک آن در فشان

[...]

۲۰ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۷

 

ایا سلطان ترا بنده ز سلطان بی‌نیازم کن

ز خسرو فارغم گردان و از خان بی‌نیازم کن

ز سلطان بی‌نیازی نیست در دنیا توانگر را

به من ده ملک درویشی ز سلطان بی‌نیازم کن

چو شطرنج از پی بازی‌ست هر شاهی که می‌بینم

[...]

۲۰ بیت
سیف فرغانی