شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش اول - قسمت دوم
در طینت آدمی خدا حرص نهاد
زآن است کفَش بسته در آن وقت که زاد
وآنگاه که مرد پنجه اش یافت گشاد
یعنی که مرا نیست به کف غیر از باد
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
ای نه دله ی ده دله هر ده یله کن
صراف وجود باش و خود را چله کن
یک صبح به اخلاص بیا در برما
گر کام تو بر نیاید آن گه گله کن
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
دل کیست که گویم از برای غم توست
بیگانه ی خویش و آشنای غم توست
لطفی است که میکند غمت با دل من
ورنه دل تنگ من چه جای غم توست
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
ای روی تو همچون کف پیغمبر تو
پیغمبر ما به حق شود رهبر تو
ترسم که تو دین موسوی مگذاری
من دین محمدی نهم بر سر تو
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
من ناله ی آتشین نمیدانستم
من جان و دل حزین نمیدانستم
نه نام بمن گذاشتی نه نشان
ای عشق ترا چنین نمیدانستم
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
اول که مرا عشق نگارم بربود
همسایه من زناله ی من نغنود
و اکنون کم شد ناله چو دردم بفزود
آتش چو همه گرفت کم گردد دود
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
دیشب من و دل به قول آن عهد شکن
در کوچه ی انتظار کردیم وطن
چون مرغ سحر آیه ی نومیدی خواند
شرمنده شدم من از دل و دل از من
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
آن دوست که عهد دوستداری بشکست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
می گفت که بعد از این بخوابم بینی
پنداشت که بعد ازاو مرا خوابی هست
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم
سیرم زحیات محنت آکنده ی خویش
زین روزی ریزه ی پراکنده ی خویش
صاحب نظری کو که بدو بنمایم
صدگریه ی زار زیر هر خنده ی خویش
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت اول
رفتی و زدیده خواب شد بیگانه
وز صبر دل خراب شد بیگانه
دور از تو چنان شبی به روز آوردم
کاندر نظر آفتاب شد بیگانه
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت دوم
رفتم بر اسب تا به به جرمش بکشم
گفتا که نخست بشنو این عذر خوشم
نه گاو زمینم که جهان بردارم
یا چرخ چهارمم که خورشید کشم
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش پنجم
با ما جانا تو دوستی یک دله کن
مهر دگران اگر توانی یله کن
یک روز به اخلاص بیا در برما
گر کار تو از ما نگشاید گله کن
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش پنجم
در پای گنه شد دل بیمارم پست
یارب چه شود اگر مراگیری دست
گر در عملم آنچه ترا باید نیست
اندر کرمت آنچه مرا باید هست
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش پنجم
افسرده بهار شادمانی بی تو
پژمرده نهال کامرانی بی تو
چشمم همه دم به خون فشانی بی تو
حاصل که حرام زندگانی بی تو