خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۵۷
از تن چو برفت جان پاک من و تو،
خشتی دو نهند بر مَغاکِ من و تو؛
و آنگه زِ برایِ خشتِ گورِ دگران،
در کالبدی کشند خاکِ من و تو.
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۵۸
* هر ذره که بر روی زمینی بودهاست،
خورشیدرُخی، زُهرهجَبینی بودهاست،
گَرْد از رخِ آستین به آزَرْم فشان،
کان هم رخِ خوب نازنینی بودهاست.
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۵۹
ای پیرِ خردمند پِگَهْتر برخیز،
وان کودکِ خاکبیز را بنگر تیز،
پندش ده و گو که، نرمنرمک میبیز،
مغزِ سرِ کیقباد و چشمِ پرویز!
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۶۰
بنگر ز صبا دامن گل چاک شده،
بلبل ز جمال گُل طَرَبناک شده؛
در سایهٔ گل نشین که بسیار این گل،
از خاک برآمدهاست و در خاک شده!
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۶۱
ابر آمد و زار بر سرِ سبزه گریست،
بی بادهٔ گُلرنگ نمیشاید زیست؛
این سبزه که امروز تماشاگه ماست،
تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست!
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۶۲
چون ابر به نوروز رخِ لاله بشست،
بر خیز و به جامِ باده کن عزمِ درست،
کاین سبزه که امروز تماشاگه توست،
فردا همه از خاک تو برخواهد رُسْت!
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۶۳
هر سبزه که بر کنار جویی رُستهاست،
گویی ز لبِ فرشتهخویی رستهاست؛
پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی،
کان سبزه ز خاک لالهرویی رستهاست.
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۶۴
می خور که فلک بهر هلاک من و تو،
قصدی دارد به جانِ پاک من و تو؛
در سبزه نشین و میِ روشن میخور؛
کاین سبزه بسی دمد ز خاک من و تو!
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۶۵
دیدم به سرِ عمارتی مردی فرد،
کاو گِل به لگد میزد و خوارش میکرد،
وان گِل به زبانِ حال با او میگفت:
ساکن، که چو من بسی لگد خواهیخورد!
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۶۶
بردار پیاله و سبو ای دلجو،
برگَرْد به گِردِ سبزهزار و لبِ جو؛
کاین چرخ بسی قَدِّ بُتانِ مَهْرو،
صد بار پیاله کرد و صد بار سبو!
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۶۷
بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی،
سرمست بدم چو کردم این اوباشی؛
با من به زبانِ حال میگفت سبو:
من چون تو بُدَم، تو نیز چون من باشی!
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۶۸
زان کوزهٔ میْ که نیست در وی ضرری،
پُر کن قَدَحی بخور، به من دِهْ دگری،
زان پیشتر ای پسر که دررَهْگُذری،
خاک من و تو کوزه کند کوزهگری.
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۶۹
* بر کوزهگری پریر کردم گذری،
از خاک همینمود هر دَم هنری؛
من دیدم اگر ندید هر بیبصری،
خاک پدرم در کف هر کوزهگری.
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۷۰
* هان کوزهگرا بپای اگر هشیاری،
تا چند کنی بر گِل مردم خواری؟
انگشتِ فریدون و کَفِ کیخسرو،
برچرخ نهادهای، چه میپنداری؟
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۷۱
در کارگه کوزهگری کردم رای،
بر پلهٔ چرخ دیدم استاد بهپای،
میکرد دلیر کوزه را دسته و سر،
از کَلّهٔ پادشاه و از دست گدای!
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۷۲
این کوزه چو من عاشق زاری بودهاست،
در بندِ سرِ زلفِ نگاری بودهاست؛
این دسته که بر گردن او میبینی:
دستی است که بر گردن یاری بودهاست!
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۷۳
در کارگهِ کوزهگری بودم دوش،
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش؛
هر یک به زبانِ حال با من گفتند:
«کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش؟»