گنجور

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » در حجاز (غزل ضربی)

 

ای دلبر من‌، تاج سر من

یک دم ز وفا، بنشین بر من

نازت بکشم ای مایهٔ ناز

بارت ببرم ای دلبر من

وای از تو که‌ سوخت پروانه صفت

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » غزل (در بیات ترک، اشاره به حملۀ قشون روس تزاری به پایتخت)

 

رقیب می‌رسد ازگرد راه چاره کنید

به روی قبضهٔ شمشیر استخاره کنید

درین رمق رقم قتل خویش را یاران

ز دست خصم بگیرید و پاره پاره کنید

شکنج زلف بتان گر بلای عقل شماست

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » غزل ضربی (در دستگاه همایون)

 

باش تا پنجهٔ ناهید زند زخمه به چنگ

آورد اختر ما دامن مقصود به چنگ

خوش دلی‌ها رسد از شاخ‌ هوس گوناگون

آرزوها دمد از باغ امل رنگارنگ

نور پاک احدی رفع کند ظلمت شرک

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » غزل ضربی (در ماهور)

 

ز من نگارم خبر ندارد

به حال زارم نظر ندارد

خبر ندارم من از دل خود

دل من از من خبر ندارد

کجا رود دل که دلبرش نیست

[...]

ملک‌الشعرا بهار