گنجور

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۷۳ -

 

ز رنج دستم گر آسمان نزار آورد

به دسترنجم صد گنج درکنار آورد

من آن ضعیفم کز رنج‌، گنجم آمده بار

بسا ضعیفا کز رنج گنج بار آورد

چنین شنیدم پروبز را، که باد صبا

[...]

۳۸ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۹ - شکواییه

 

شریر، قاضی و رهزن‌، امین و دزد، عسس‌!

ازبن دیار بباید برون جهاند فرس‌؛

فتاده کارکسان با جماعتی که بوند

همه عوان و همه خونی و همه ناکس‌!

زمام جمله سپرده هوس به چنگ هوی

[...]

۳۸ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۵ - تغزل درمنقبت ولی عصر حجة بن الحسن (ع)

 

خیز وطعنه برمه و پروین زن

در دل من آذر بر زین زن

بند طره بر من بیدل نه

تیر غمزه برمن غمگین زن

یک گره به طرهٔ مشکین بند

[...]

۳۸ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۶۱ - حرکت جوهری

 

گفت صوفی تن بود زندان جان

چون قفس کانجا نشانی بلبلی

گفتمش در اشتباهی ای رفیق

کی شود تن در بر جان حایلی‌؟

جسم‌، اضدادیست درهم بیخته

[...]

۳۸ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » خمسه‌ مسترقه

 

سیصد و شصت و پنج‌ و ربعی روز

مدت سال بود و هست مدام

ماه سی روز بود و پنج دگر

بد به پایان سال‌، پنجی نام

گشت پنجی فزوده آخر سال

[...]

۳۸ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۴ - آخر سال

 

ماه اسفند نیز شد گذری

گشت سالی ز عمر ما سپری

رفت سالی که جز وبال نبود

عمر بود این که رفت‌، سال نبود

پنج‌ مه‌ زان به‌ حبس و خون‌ جگری

[...]

۳۸ بیت
ملک‌الشعرا بهار