هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸
بیمهری اگر چه بیوفا هم
جور از تو نکو بود جفا هم
بیگانه و آشنا ندانی
بیگانه کشی و آشنا هم
پیش که برم شکایت تو
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » مطایبات » شمارهٔ ۱
به یار وعدهخلافم گر اتفاق افتاد
نخست گوشزدش این پیام خواهم کرد
که تا کیم به فسون گویی آنچه میخواهی
به صبح اگرچه نکردم به شام خواهم کرد
خدا گواست که گر آنچه گفتهام نکنی
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخها » شمارهٔ ۲۴
صد هزار افسوس کز بیمهری گردون نهاد
آفتاب عمر یوسف میرزا رو در زوال
ماه اوج عزت از دور سپهر بیدرنگ
ناگه از اوج شرف رو کرد در برج و بال
شد نهان در تیره خاک آن قیمتی گوهر که بود
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخها » شمارهٔ ۳۰ - تاریخ بنای خانه
به حکم بندهٔ خلاق آن رزاق بیمنت
که کردش کافل ارزاق لطف قادر منان
امیر بینظیر مرحمتپرور که از دادش
شود بیباک آهوبره گرگ پیر را مهمان
دلیر شیرگیر معدلتپرور که از بیمش
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخها » شمارهٔ ۳۶
ساکن کنعان مهجوری خلیل
آن که چون یعقوب باشد ممتحن
وان که هست از تیشهٔ صبر و شکیب
کوه اندوه و بلا را کوه کن
آنکه هرگز جز حدیث درد عشق
[...]