گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۶۲

 

از جلوه ات ز هوش من زار می روم

چندان که می روی تو من از کار می روم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۶۳

 

ما در جهان قرار اقامت نداده ایم

چون سرو سالهاست به یک پا ستاده ایم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۶۴

 

ز اهل کرم به هند کسی را ندیده ایم

از طوطیان کریم کریمی شنیده ایم!

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۶۵

 

پیوسته ما ز فکر دو عالم مشوشیم

ما از دو خانه همچو کمان در کشاکشیم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۶۶

 

ما آبروی فقر به گوهر نمی دهیم

سد رمق به ملک سکندر نمی دهیم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۶۷

 

طرفی ز نهال قد آن شوخ نبستم

در سایه نخلی که نشاندم ننشستم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۶۸

 

از دل نبرد زنگ الم باد بهارم

چون گرد یتیمی است زمین گیر غبارم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۶۹

 

ما از لب خامش ز سخن داد گرفتیم

با شیشه سربسته پریزاد گرفتیم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۰

 

ما همچو شرر تلخی غربت نکشیدیم

در نقطه آغاز به انجام رسیدیم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۱

 

یک دم که به کف باده گلرنگ نداریم

بر چهره چو مینای تهی، رنگ نداریم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۲

 

ز تن عضوی بود دلهای خودکام

که رنگ برگ دارد میوه خام

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۳

 

روی خوبت زنگ خودبینی زدود از گل‌رخان

کار صیقل کرد این آیینه با آهن‌دلان

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۴

 

حلقه هر در مشو با قامت همچون کمان

تا نگردی تیرباران ملامت را نشان

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۵

 

نوش‌ها درج است در نیش عتاب‌آلودگان

پشه دارد حق بیداری به خواب‌آلودگان

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۶

 

عیب دنیا را نمی‌بینند کوته‌دیدگان

گرچه بی‌پرده است در چشم نظر پوشیدگان

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۷

 

دل چو روشن گشت در غمخانه دنیا ممان

خرمن خود را چو کردی پاک در صحرا ممان

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۸

 

شد چو سوزن خشک، خار از قرب گل‌پیراهنان

رنج باریک آورد آمیزش سیمین‌تنان

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۹

 

کار صوفی چیست، خاطر را مصفا ساختن

از قبول نقش‌ها آیینه را پرداختن

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۸۰

 

هست با قد دو تا برگ اقامت ساختن

زیر دیوار شکسته رخت خواب انداختن

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۸۱

 

می کند آتش زبان دفع گزند خویشتن

مصرع برجسته خود باشد سپند خویشتن

صائب تبریزی
 
 
۱
۲۲
۲۳
۲۴
۲۵
۲۶
sunny dark_mode