گنجور

عراقی » عشاق‌نامه » فصل هفتم » بخش ۱ - سر آغاز

 

ما مقیم آستان توایم

عندلیبان بوستان توایم

گر رویم از درت و گر نرویم

از تو گوییم و هم ز تو شنویم

چون که در دام تو گرفتاریم

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل هفتم » بخش ۲ - غزل

 

گر ز شمعت چراغی افروزیم

خرمن خویش را بدان سوزیم

در غمت دود از آن به عرش رسد

آتشی کز درون برافروزیم

آفتاب جمال بر ما تاب

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل هفتم » بخش ۳ - مثنوی

 

تا غمت با من آشنایی کرد

دلم از جان خود جدایی کرد

تا غم تو قبول کرد مرا

هستی خود ملول کرد مرا

در سماع توام، چو حال گرفت

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل هفتم » بخش ۴ - حکایت

 

یکی از عاشقان جمالت را

بود نجم اکابر کبری

آن معین شریعت احمد

آن قرین دل و قریب احد

بود بر چرخ انجم اخیار

[...]

عراقی