عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱
میان یک دله یاران بسی حکایتهاست
که آن سخن به زبان قلم نیاید راست
چه دانم و چه نمایم؟ چه گویم و چه کنم؟
که جان من ز غم عاشقی بخواهد کاست
عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲
فرزند عزیز، قرةالعین کبیر
بادات خدا در همه احوال نصیر
بپذیر به یادگار این نسخه ز من
میکن نظری درو ولی یاد بگیر
میخواست پدر که با تو باشد همه عمر
[...]
عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳
به طعنه گفت مرا دوستی که: ای زراق
چرا همیشه شکایت کنی ز دست فراق؟
وصال یار نبودت فراق را چه کنی؟
نشان عشق نداری، چه لافی از عشاق؟
بسی بگفت ازینگونه، گفتمش: بشنو
[...]
عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴
گرچه بیماری ای نسیم سحر
خبر من به مولتان برسان
ورچه در خورد نیست خدمت من
به بزرگان خردهدان برسان
به زبانی که بیدلان گویند
[...]
عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵
دریغا روزگار خوش که من در جنب میمونت
بدم با بخت هم کاسه، بدم با کام همزانو
رسم گویی در آن حضرت دگرباره من مسکین
عسیالایام ان یرجعن قوما کالذی کانوا
عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶
دریغا روزگار ما و آن ایام در مهرش
همی گویم به صد زاری، سر ادبار بر زانو
چو یاد آرم من از ایشان به هر ساعت همی گویم:
عسیالایام ان یرجعن قوما کالذی کانوا
عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷
چو یاد آرم از آن ساعت که خرم طبع بنشستم
لبم پر خنده، با یاران و با احباب همزانو
بر آرم آه سوز از دل، به صد زاری و پس گویم:
عسیالایام ان یرجعن قوما کالذی کانوا
عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸
راحت دوستان عمادالدین
چون که امروز بهترک هستی
در کف محنت خودی امروز؟
یا نه از دست رنج وارستی
همچو ماهی بر آسمان نشاط
[...]