گنجور

ناصر بخارایی » قطعات دوبیتی » شمارهٔ ۱

 

پردلی باید که بار غم کشد

دردی این درد را هر دم کشد

زال زر را از پر سیمرغ پرس

رخش باید تا تن رستم کشد

ناصر بخارایی
 

ناصر بخارایی » قطعات دوبیتی » شمارهٔ ۲

 

فلک فیل زور فرزین گرد

عاقبت قصد اسب ناصر کرد

شاه اگر دفع ظلم او نکند

بنده ماند پیاده با رخ زرد

ناصر بخارایی
 

ناصر بخارایی » قطعات دوبیتی » شمارهٔ ۳

 

حرف عشق از سر زبان دور است

شرح این آیت از بیان دور است

ای به حرص و هوا کمر بسته

این حکایت از آن میان دور است

ناصر بخارایی
 

ناصر بخارایی » قطعات دوبیتی » شمارهٔ ۴

 

بولهب را محرم طاها که کرد

لؤلؤ اندر کیسهٔ لالا که کرد

حیف باشد این سخن در گوش عام

توتیا در چشم نابینا که کرد

ناصر بخارایی
 

ناصر بخارایی » قطعات دوبیتی » شمارهٔ ۵

 

هر که بی بهره شد ز دانش و هوش

گوش کن این حدیث مرد به گوش

ریش و سبلت اگر به کاری هست

هیچ‌کس نیست بهتر از بز وحوش

ناصر بخارایی
 

ناصر بخارایی » قطعات دوبیتی » شمارهٔ ۶

 

دریغ این درد را مرهم ندیدم

امید وصل بود آن هم ندیدم

از آن کار مرا سست است بنیاد

که عهد دوستان محکم ندیدم

ناصر بخارایی
 

ناصر بخارایی » قطعات دوبیتی » شمارهٔ ۷

 

برو جان پدر جانی طلب کن

سر خود گیر و سامانی طلب کن

از این کُه کندنت آخر چه حاصل

اگر زر بایدت کانی طلب کن

ناصر بخارایی