سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ هفتم در ذکر سایر عوام » ۶۶۵- مولانا قاسم قربنو
داده است غمت بیخودی دیگرم امروز
دیوانه و آشفته دل و ابترم امروز
در پیش رقیب تو ز سگ کمترم امروز
تا نشنوم آواز هلالی و نه بینم
کورم چو زلالی و چو قوسی کرم امروز
[...]
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ هفتم در ذکر سایر عوام » ۶۷۵- بسملی کله پز
نخواهم کند دندان از لبش تا خون نخواهد شد
دلا در عشقبازی همدم غم ساختی ما را
پی نظاره ای رسوای عالم ساختی ما را
ایدل به پرسشت سگ جانانه آمدست
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ هفتم در ذکر سایر عوام » ۶۸۳- پهلوان میرزاعلی بیلدار تبریزی
خونابه ایست کاز دل بلبل چکیده است
تا گشت مرا دل زغم یار پریشان
جمعیت خاطر شده بسیار پریشان
جانا نشوی همدم اغیار که آخر
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ هفتم در ذکر سایر عوام » ۶۸۴- شاه وردی سبزواری
گل میشود از همدمی خار پریشان
شام هجران چند باشم بی گل رخسار او
ای خوش آن صبحی که بینم یک نظر دیدارا
می کشد دور از گل رویش بصد خواری مرا
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ هفتم در ذکر سایر عوام » ۶۹۳- خواجه علی استرآبادی ( بازاری )
او در طلب زر است و من با زاری
گر زانکه دل از صید غمش باز آری
صیدی است که آن، از دهن باز آری
با دل گفتم، که ای دل احوال تو چیست
دل دیده پر آب کرد و بسیار گریست
[...]
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ هفتم در ذکر سایر عوام » ۶۹۹ - خواجه محتشم کاشانی
سیل می برد بیک چشم زدن عالم را
ای خدنگ مژه ات عقده گشای دل من
حل شده از تو بیک چشم زدن مشکل من
شادم از بیکسی خود که اگر کشته شوم
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ هفتم در ذکر سایر عوام » ۷۰۹- خواجه شاه ولی
شادم از زندگی خویش که کاری کردم
بدل غمی است مرا از سپهر کجرفتار
که نیست چاره ی آن غیر مرگ آخر کار
پابوس سگ یار نگویی هوسم نیست
دارم هوس اما چکنم دسترسم نیست
[...]