گنجور

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

یارب به تنم شورش مستانه بده

وجدی ز می عشق، چو پیمانه بده

بستان ز من این عقل هوس مشغله را

دیوانگی هزار دیوانه بده

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

روزی که عطای دم بدم خواهی کرد

رحمت بر خلق، بیش و کم خواهی کرد

یاد کرم تو کرده ام وقت گناه

یاد گنهم وقت کرم خواهی کرد؟

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

عشق تو چو من دردکشی می خواهد

سودای تو دیوانه وشی می خواهد

زین شعله فروز معصیت، روی متاب

دیگ کرم تو آتشی می خواهد

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

ای جوش دل صراحی و جام از تو

شور سر نقل پخته و خام از تو

در میکده چون باز شود چشمه خم

آبی که به هر سبو دهد کام از تو

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

ای ساقی بزمگاه صهبای کرم

نومید مکن مرا ز مینای کرم

گر من به تو مربوط نیم، ربطی هست

دریای گناه را به دریای کرم

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

در وادی عشق، بی خبر باید رفت

آماده صدگونه خطر باید رفت

بر دار، رسن به گوش منصور کشید

کاین جا ره پا نیست، به سر باید رفت

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

در راه طلب پیاده می باید رفت

برخاک جبین نهاده می باید رفت

یکسان به زمین اگر شدی، عذر مگو

چون سایه ز پا فتاده می باید رفت

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

اشک آمد و حسرت ز دل ریش نبرد

از وادی بی طاقتی ام پیش نبرد

چون سیل که آید به سر ریگ روان

برداشت ز جا و همره خویش نبرد

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

مرغ دل من زشاخ بی برگ و بر است

در کشت فلک به بینوایی سمراست

چون خوشه اگر به دانه ای چند رسد

هر دانه ز دانه دگر خردتر است

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

آسوده بود دلم ز ویرانه خود

بی تاب شوم برون ز کاشانه خود

ایام به روی آتشم جای دهد

گر همچو کمان برآیم از خانه خود

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

ابر آمده شب که ماهتابت ببرد

در خانه ز کوچه با شتابت ببرد

از بارش باران اگر آبت ببرد

نفعش به ازان است که خوابت ببرد

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

مشکل باشد ز دام او جان بردن

مشکل تر از این، دل به کفش نسپردن

از بس همه چیزش به نظر شیرین است

چون حب نبات می توانش خوردن!

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

زانو زده طفل غنچه در مکتب تو

یک جزو نوشته لاله از مشرب تو

رخسار تو چیست؟ ارغوان زار شفق

برگ گل آفتاب، یعنی لب تو

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

 

داری دولبی که از ازل هم نمکند

در بزمگه شراب حسنت گزکند

دارند جدایی به گه خنده ز هم

چون نوبت بوسه می شود، هر دو یکند

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

دل از غم تو حال خرابی دارد

جان هم ز فراقت اضطرابی دارد

گفتی که مرا به خواب خواهی دیدن

این را به کسی بگو که خوابی دارد

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

در فصل چنین که شد گلستان آباد

سرزد گل عیش بلبل از شاخ مراد

دستی که تهی ز ساغر می باشد

چون دست چنار، بایدش داد به باد!

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

 

دل بهر معاش، چند زحمت بکشد

وز بهر دو لقمه صد مشقت بکشد

گویند که رزق می رسد بی منت

با رزق چنین، کسی چه منت بکشد؟

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸

 

جان در طلب هزار دلدار چراست؟

دل رابطه جوی باغ و گلزار چراست؟

تقدیر کجاست تا بپرسم که مرا

با قسمت کم، خواهش بسیار چراست

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

 

گویند جفا نصیب بی سامان است

سرگشته بود کسی که او بی نان است

از گردش آفتاب، معلومم شد

کان هم که به نان رسیده سرگردان است

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰

 

طفلم من و چرخم به جفا قوت دهد

جایم به ستم، سپهر فرتوت دهد

آن به که ز روی دوستی، مادر دهر

گهواره راحتم ز تابوت دهد

طغرای مشهدی
 
 
۱
۲