میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱
شاها منم آنکه کار خود ساختهام
خود رخش ستم بر سر خود تاختهام
رخ تافتهام ز راستی چون فرزین
وز کجبازی دو اسب درباختهام
میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲
گه سوختهٔ آتش سودای توام
گه ساخته با داغ تمنای توام
گفتی ز ره وفا که میلی سگ ماست
شرمندهٔ آدمیگریهای توام!
میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳
ناکامی من همه ز خودکامی توست
این سوختنم تمام از خامی توست
مگذار که از عشق تو رسوا گردم
رسوایی من موجب بدنامی توست
میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴
چون عزم سفر رهی ازین در دارد
امید تکاوری ز داور دارد
بر خاک رهم نشسته چون گرد، مگر
از خاک، سمند تو مرا بردارد
میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵
امشب منم آزردهدل و سینهفگار
جان بر لب و جسم زار (من) در آزار
نی طاقت بیداری و نی راحت خواب
نی قوت اضطراب و نی تاب قرار
میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶
امروز منم ز زندگی در آزار
هم کار ز دست رفته، هم دست از کار
لب خشک و جگر پر آتش و سینه کباب
جان خسته و دل شکسته و تن بیمار
میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷
نوروز تو سعد باد و فرخّ، بهروز
دیدار تو خاص و عام را بزمافروز
تا بر نفتد عادت نوروز از دهر
هر روز تو باد از سعادت نوروز
میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸
بیرنگ ز برقعت رخ صبح طرب
بیتاب ز زلفین دلاویز تو شب
هر دم می عیش نوش (کن) در نوروز
هر روز بر اسباب خوشی باش سبب
میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹
پیکان نگار را دل ما هدف است
صد گوهر عافیت مرا در صدف است
الحق به کسی که دایمش بینی شاد
گر رحم نیاوری، حقت بر طرف است
میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰
خواهم ز تو خسروا، سمند بدوی
... دمی، خاره سمی، برقروی
مه نعل و ستاره میخ و در دندانی
کوچک سر(و) اندک خور(و) بسیار دوی
میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱
اکنون که دلم به دست عشق است گرو
نی رای سفر مانده، نه پای تک و دو
دیگر مکش انتظار من ای همره
بگذار مرا و راه خود گیر و برو
میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲
خواهم که مرا روز حساب ای ساقی
چندان بدهی شراب ناب ای ساقی
کز عذر گنه، به جای آب ای ساقی
از هر مژه ریزدم شراب ای ساقی
میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳
آن غمزه چو رهزن شکیبایی شد
دل را سبب محبتافزایی شد
از همچو تویی به مصلحت بستم چشم
این مصلحتم باعث رسوایی شد
میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴
ابروی بلندت که کشند افتادهست
دل را همه در پی گزند افتادهست
اکنون دلم از شکستگی صد پاره
چون شیشه از طاق بلند افتادهست
میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵
خوبی تو و حسن غیرپرور باشد
من عاشق و عشق غیرتآور باشد
بینی به چنین حال و ز رحمم نکشی
وین رحم تو بیرحمی دیگر باشد
میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶
طفلی به نوم شکاف در سینه کند
دل را پی نقد عشق، گنجینه کند
ترسم که (چنین) گرم اگر پیش آید
افسردهام از گرمی پیشینه کند
میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷
چون مهر زبان به طعن عشاق کشید
ناگه رخ آن یوسف ثانی را دید
در دست شدش تیغ به خون آلوده
گویا کف خود به جای نارنج برید
میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸
از رنج خمار، نرگست بیمار است
وز بار جفا، نخل تو کم رفتار است
بیماری تو، خستهدلان را مرگ است
وین مرگ دگر که دیدنت دشوار است
میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹
ابرو نبود زینت آن روی چو ماه
کان چشم مرا چو کشت بیجرم و گناه،
تیغش ز برای خون من شحنهٔ عشق
بنهاد به روی آتش وگشت سیاه
میلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰
در اول عشق، آمدش یاد ستم
داد از پی آزمایشم داد ستم
چندانکه مرا به عاشقی داد قرار
با خاطر جمع کرد بنیاد ستم