گنجور

 
۱
۲
۳
۴
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱

 

ایمن ز عارض تو این خط سیاه تو

گویی که به روم آمد از زنگ سپاهِ تو

بر غبغبِ چون سیمت از خطِ سیه گویی

مشک است طرازنده بر طرهٔ ماه تو

تا ابرِ تو را دیدم بر گردِ مهِ روشن

[...]

۳ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹ - در تهدید

 

آفتاب سخا حمیدالدین

دور از مجلس تو مرگ فجا

نی شکر گفته‌ای و می نرسید

شاعرم هم به مدح و هم به هجا

... خر یاد می‌کنم لیکن

[...]

۳ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱ - عزل خواجه شهاب را خواهد

 

ای صدر نایبی به ولایت فرست زود

معزول کن شهابک منحوس دزد را

زرهای بی‌شمار به افسوس می‌برد

آخر شمار او بکن از بهر مزد را

تا دیگران دلیر نگردند همچو او

[...]

۳ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳ - در شکایت زمانه

 

خطابی با فلک کردم که از راه جفا کشتی

شهان عالم‌آرای و جوانمردان برمک را

زمام حل و عقد خود نهادی در کف جمعی

که از روی خرد باشد بر ایشان صد شرف سگ را

نهان در گوش هوشم گفت فارغ باش از این معنی

[...]

۳ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴ - در مذمت فرمان‌برداری از زن

 

کرا عقل باشد زبر دست شهوت

چرا زیردستی کند هیچ زن را

عیال زن خویش باشد هرآنکس

که فرمانبرِ زَّن کند خویشتن را

ولیکن کسی را که زن شوی باشد

[...]

۳ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵ - صاحب را به داشتن دو فرزند به نام محمود و مسعود تهنیت گوید

 

چون بهاء الدین اعز را شاخ عزت بارور شد

شکر آن نعمت به واجب کرد اله‌العالمین را

کردگارش در خور وی این دو گوهر داد و هرگز

مثل آن حاصل نیاید بحر ملک و کان دین را

آن چنان محمود سیرت مهتر مسعود طالع

[...]

۳ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۷ - در قناعت و صبر گوید

 

ای بس که جهان جبهٔ درویش گرفته

از فضلهٔ زنبور برو دوخته‌ام جیب

واکنون همه شب منتظرم تا بفروزند

شمعی که به هر خانه چراغی نهد از غیب

آن روز فلک را چو در آن شکر نگفتم

[...]

۳ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۱ - صاحب ناصرالدین را مدح گوید

 

ای سرافرازی که از یک سعی تو

پای محکم کرد ملک و سر فراخت

جز تو از ارکان دولت فتح را

تا بدین غایت کسی آلت نساخت

حق سلطان این چنین باید گزارد

[...]

۳ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۶ - در شکایت گوید و توقع تلطف کند

 

چون برگهای طوبی طبعم به نام تو

یک روی بر ثنا و دگر روی بر دعاست

در خاطرم که بلبل بستان نعت تست

اطراف باغ عمر ابدالدهر پر نواست

با برگ و با نوای چنین بنده‌ای چو من

[...]

۳ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۰ - در شکایت دوری از بزم مخدوم

 

شاها بدان خدای که بر دست قدرتش

هفت آسمان چو مهره به دست مشعبدست

فرماندهی که در خم چوگان حکم اوست

این گویهای زر که بدین سبز گنبدست

کین بنده تا ز خدمت بزم تو دور ماند

[...]

۳ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۱ - در آرزومندی

 

به خدایی که روز را دامن

با گریبان شب گره کردست

پشت چرخ از نهیب تیر قضا

جفته همچون کمان به زه کردست

کارزوی توام جهان فراخ

[...]

۳ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۴ - در حبس مجدالدین ابوالحسن عمرانی

 

آن شد که جهان لاف همی زد که من آنم

کز بوالحسنم راتبه هر روز سه مردست

زان روز که قصد فلک از غصهٔ رتبت

در گوشهٔ حبسش گرو حادثه کردست

بالله به نان و نمک او که جهان نیز

[...]

۳ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۸ - در هجا

 

شمس را چیزکی است بر گردن

واندرور چیزها نه یک چیزست

هیچ دانی درو چه شاید بود

باش در زیر ریش او تیزست

آنچه بر گردن است ترکاج است

[...]

۳ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۲ - شراب خواهد

 

ای بزرگی که جود بحر محیط

در کف چون سحاب تو بستست

مشکل و حل آسمان و زمین

در سؤال و جواب تو بستست

خبرت هست کز جماعی چند

[...]

۳ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۴

 

تو کس خواجه‌ای و هرکه چو تو

کس دیگر کسست همچو خسست

من کس کس نیم به نفس خودم

لاجرم هرکه چون منست کسست

نسبت ما دو تن به عیب و هنر

[...]

۳ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۸

 

انوری را ز حرص خدمت تو

چون بر آتش بود قدم پیوست

نتواند که زحمتت ندهد

گاه و بی‌گه چه هوشیار و چه مست

هست اینک ندیم حلقهٔ در

[...]

۳ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۹ - مطایبه

 

دی گفت به طنز نجم قوال

کای بنده سپهر آبنوست

در زنگولهٔ نشید دانی

گفتم چه دهند از این فسوست

در پردهٔ راست راه دانم

[...]

۳ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۷

 

بهشت را چه کنی عرضه بر قلندریان

بهشت چیست نشانی ز بود انسانست

به سر سینهٔ پاک و به جان معصومان

بدان خدای که دانای سر و اعلانست

که نقل رند ز مستان لم‌یزل خوشتر

[...]

۳ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۶ - سکنجبین از کسی به طرز لغز خواسته

 

بفرستم ای امیر به تعجیل شربتی

زان کز قوام و نفع چو لفظ بدیع اوست

شیرین و ترش گشته دو جوهر به هم رفیق

این چون حدیث دشمن و آن چون عتاب دوست

آورده زیر کان ز پی فایده برون

[...]

۳ بیت
انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۹

 

بوطیب آنکه سرد و جفا گفت مر مرا

بگذاشتم که مرد سفیهست و عقربی است

ور زانکه از سفه به همه عمر در جهان

دشنام من دهد چه کنم گرچه مصعبی است

از حرمت علیکم او تا به قد سلف

[...]

۳ بیت
انوری
 
 
۱
۲
۳
۴
 
تعداد کل نتایج: ۷۷