گنجور

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۳۸ - در مدح امیر حاجب شمس الخواص نورالدولة جمال الدین قرقو

 

کمان شدم ز غم عشق آن کمان ابرو

که هست زیر لب لعل فام او لؤلو

غم فراق تو بندی نهاد بر پایم

که بر ندارم دست از دل و سر از زانو

ز مهر خسته عشقش بود تن زاهد

[...]

۳۳ بیت
قوامی رازی
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۳۹ - در مدح جوانی موفق الدین لقب که گویا سمت دبیری در عراق و خراسان داشته است گوید

 

به صلح کوش و مکن با من ای نگارین جنگ

به جنگ جستن من چند تیز داری چنگ

به کبر همچو پلنگی به چشم چون آهو

گر آهوی ز چه معنی است با تو کبر پلنگ

کژ است وعده تو با تو راست شاید گفت

[...]

۳۳ بیت
قوامی رازی