گنجور

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱ - قطعه

 

انبار دار صاحب دیوان کشیده تیغ

خون ریزد از خلایق وباکش نه از خدا

یا رب نجات ده به خلایق ز مرگ او

یا رحم ده به صاحب دیوان به حال ما

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲ - قطعه

 

خدا به ظلم نه راضی و بنده ظلم کند

رضای بنده چرا برده از رضای خدا

دلا خموش شو ودم مزن از این اسرار

بدان که نیست کسی مقتدر سوای خدا

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳ - قطعه

 

نصیر الملک چون از این جهان رفت

نصیر الملک دیگر گشت پیدا

چو پنهان گشت خورشید درخشان

بشد خفاش نابینا هویدا

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴ - قطعه

 

تو ببین کآسمان کج گردش

به که محتاج می کندما را

هر کجا تیری از بلا بیند

پیشش آماج می کند ما را

هر کجا باز چنگلی باشد

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵ - قطعه

 

صاحب دیوان وحکمرانی در فارس

شاه غضب کرده است کشورجم را

نیست سزاوار حکمرانی آنکو

فرق نکرده است فربهی و ورم را

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶ - قطعه

 

دور کن از خویشتن حرص و طمع

گر بخواهی آبروی خویش را

در دوعالم خواهی ار آسودگی

درکن از دل آرزوی خویش را

خواهی ار عزت تو را گردد فزون

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷ - درجواب جناح حاج «شوریده شیرازی» فصیح الملک

 

ای صبا رو ز من اندر برمجد الشعرا

گوکه ای ازهمه صاحب نظران بهترکا

چند شعری که فرستادی وپرسیدی حال

بود از دلبرکان الحق دلبرترکا

نر خری خواسته بودی که فرستم به برت

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸ - قطعه

 

ز اقربا ومالها ای دل مشو شادان که هست

اقربایت عقربان ومالهایت مارها

کاسه ات تا پر می است وکیسه ات تا پر ز زر

چون به گرد شهد موران هست گردت یارها

لیکن آن گردد تهی چون ازمی این خالی ز زر

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹ - قطعه

 

به خداوند آسمان وزمین

که دلم سیر گشته از دنیا

کاش یکباره نیست می گردید

آسمان و زمین ومافیها

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰ - قطعه

 

مرده ای را به راه می بردند

یادم آمد که مردنی هم هست

گفتم ای دل به فکر رفتن باش

تا کی از باده غروری مست

گفت یادت اگر بود دیدیم

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱ - قطعه

 

یکی مور برد از ملخ تحفه رانی

به پیش سلیمان به آن جاه و حشمت

مبادا که آن مور شرمنده گردد

از و شد قبول وبه اوکرد رأفت

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲ - قطعه

 

قوام هیچ ندارد به دلمروت ورحم

گمانش اینکه خداوندگار درخواب است

نه آگه است و ندارد خبر ز کبر وغرور

که روزگار چو روداست وعمر چون آب است

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳ - قطعه

 

آن یکی گیرد زنی از بهر مال

و آن دگر کس زآنکه صاحب عزت است

زن مگیر از بهر مال وعزتش

کاین دو را گه فقر وگاهی ذلت است

ای خوش آنکس کو دم از وحدت زند

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴ - قطعه

 

درحیرتم زحال قوام وز کار چرخ

روباه لنگ بین که چه سان شیر گشته است

تنها قشو نگشته قلمدان همی به فارس

ساطورها نگر که چو شمشیر گشته است

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵ - قطعه

 

دید روباهی که روباهی دگر

می دود گفت ای برادر حال چیست

گفت باشد خر بگیری گفت تو

نیستی خر روبهی بر جا بایست

گفت تا ثابت کنم خر نیستم

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶ - قطعه

 

حقایق نگار آمد از کربلا

به کوری چشم هر آنکس عدوست

نه درفارس تنها درایران زمین

اگر مرد باغیرتی هست اوست

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷ - قطعه

 

تا نبینم تا به من ثابت نگردد چیزها

با کسم ز اقرار و وزانکار صلح وجنگ نیست

کرد رنگ لاجوردی فلک مورا سفید

پس چه میگویند بالای سیاهی رنگ نیست

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸ - قطعه

 

سینه باشد صد در لفظ عرب

صدر دیوانخانه ماهست پشت

صد هزاران حکم ناحق می دهد

گر گذاری یک قران او را به مشت

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹ - قطعه

 

نه کسی رحم دیده در دل تو

نه زدست تو بخشش وبرکت

دل ودستی چنین همانبهتر

که شودخون وافتد از حرکت

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۰ - قطعه

 

تا بهدست دوست دادم اختیار خویش ار

دل مراغمگین نه از هجر است ونه از وصل شاد

اومگر دور است از من تا شوم غمگین زهجر

من مگر هستم جدا زو تا کنم از وصل یاد

هر چه بینم نقش روی دوست می بینم در اوست

[...]

بلند اقبال
 
 
۱
۲
۳