مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۲ - هم در مدح سطان مسعود
مسعود پادشاه جهان کامگار باد
بنیاد دین و دولت او پایدار باد
جاهش به فر و دولت و رایش به نور عدل
گیتی فروز باد و زمانه نگار باد
ای شاه تا بهار و خزانست در جهان
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۷ - در مدح علاء الدوله مسعود
ز غزو باز خرامید شاد و برخوردار
علاء دولت مسعود شاه شیر شکار
خدای ناصر و نصرت رفیق و بخت قرین
ظفر دلیل و زمانه مطیع و دولت یار
سپه به غزو فروبرده و درآورده
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۴ - مدح عمید علی سالار
ای باد بروب راه را یکسر
وی ابر ببار بر زمین گوهر
ای خاک عبیر گرد بر صحرا
وی ابر گلاب کرد در فرغر
ای رعد منال کامل آن مرکب
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۱ - ستایشگری
خسروا چون تو که دیدست افتخار و اختیار
خسروان را اختیاری خسروی را افتخار
شاهی و شیری و هر شاهی و هر شیری که هست
مانده از هول تو اندر اضطراب و اضطرار
ذات جاهت را نشانده کامگاری بر کتف
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۹ - هم در مدح آن بزرگ
فراخت رایت ملک و ملک به علیین
کفایت ثقت الملک طاهربن علی
که قوت تن دادست و شادی دل دین
بهار کرد زمان و بهشت کرد زمین
سپهر قدر بزرگی که بر عدو و ولی
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹۷ - مدیح سلطان مسعود
نخواست ایزد گر خواستی چنان شدمی
که من ز رتبت بر گنبد کیان شدمی
وگر سعادت کردی مرا به حق یاری
ندیم مجلس سلطان کامران شدمی
همه زبان شدمی در ثنا و بزم همه
[...]