گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۵ - شکوه از روزگار و ناله از زندان

 

کرد با من زمانه حمله به جنگ

چون مرا بسته دید میدان تنگ

رنج و غم را ز بهر جان و دلم

تیغ پولاد کرد و تیر خدنگ

هر زمانی همی رسد مددش

[...]

۳۶ بیت
مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۷ - مدیح دیگر از آن پادشاه

 

مگر که هجران هست از چهار طبع جهان

که چار طبع مرا داد هر زمان هجران

دلم پر آتش گردید و گشت دیده پر آب

تنم چو باد سبک گشت و سر چو خاک گران

ببرد جانم جانان و زنده ماندم من

[...]

۳۶ بیت
مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸۱ - مدح محمد خاص

 

دولت خاص و خاصه زاده شاه

رایت فخر بر کشید به ماه

تاج گردون محمد آنکه گرفت

در بزرگیش ملک و عدل پناه

ملک را داد رای او رونق

[...]

۳۶ بیت
مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰۱ - مدح علی خاص

 

نگار من تویی و یار غمگسار تویی

وگر بهار نباشد مرا بهار تویی

جدا شدی ز کنار من و چنان دانم

که شب گرفته مرا تنگ در کنار تویی

چگونه یابم با درد فرقت تو قرار

[...]

۳۶ بیت
مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - مدح ملک ارسلان

 

روی بهار تازه همه پرنگار بین

خیز ای نگار و می ده و روی نگار بین

در مرغزار خوبی هر لاله زار بین

وز لاله زار رتبت هر مرغزار بین

بالیدن و نویدن سرو و چنار بین

[...]

۳۶ بیت
مسعود سعد سلمان