مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - شکوه از حبس و زندان
چو مردمان شب دیرنده عزم خواب کنند
همه خزانه اسرار من خراب کنند
نقاب شرم چو لاله ز روی بردارند
چو ماه و مهر سر و روی در نقاب کنند
رخم ز چشمم همچهرهٔ تذرو شود
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۹ - هم در مدح او
آمد فرج ما ز ستم های ستمکار
چون بوالفرج رستم آمد سر احرار
زین پس نرود پیش به ما برستم کس
بر ما نشود هیچ ستمگر به ستم کار
آنکس که ستم کرد بر این شهر ستم دید
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۵ - مدح اختری و التزام به نام اختری و اختر
ای اختری نهای تو مگر اختر
گردون فضل گشته به تو انور
آن اختری که سعد بود بی نحس
آن اختری که نفع بود بی ضر
اندر بروج مدح و ثنا شعرت
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۸ - ستایش رئیس ابوالفتح بی عدیل و شکایت از گرفتاری
عمرم همی قصیر کند این شب طویل
وز انده کثیر شد این عمر من قلیل
دوشم شبی گذشت چگویم چگونه بود
همچون نیازتیره و همچون امل طویل
کف الخضیب داشت فلک ورنه گفتمی
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۶ - ایضا شکوه و ناله
از دو دیده سرشک خون بارم
چون ز گفتارهات یاد آرم
باز ترسم که آگهی یابند
به ستم خویش را فرو دارم
من خیال تو را کجا بینم
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۸ - مدیح ابوالفرج نصر بن رستم
از قد تو سرو بوستان سازم
وز خد تو ماه آسمان سازم
از نرگس چشم باغت آرایم
وز زلف تو تار ضیمران سازم
نه نه رویت به بوستان ماند
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۵ - ستایش دیگر از آن پادشاه
الا ای باد شبگیری گذر کن سوی هندستان
که از فر تو هندستان شود آراسته بستان
به هر شهری که بگذشتی به آن شهر این خبر می ده
که آمد بر اثر اینک رکاب خسرو ایران
ملک محمود ابراهیم بن مسعود محمود آنک
[...]