نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۲۳
قدک صوف از سجیف خوش نگردد
تو صندل باف خود ضایع مگردان
بکامو یقه قاقم چنانست
که دوزی وصله بر کاسر زکتان
نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۱
ایجامه کهنه تار و پودت شده سست
تا چند کنم پاره ات از وصله درست
آن رفت که جویم ز تو من بعد ثبات
دست از تو بصابون رقی باید شست
نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۲
بر حلقه آن انگله چون کو پیوست
گوئی که زره زشست پیکان بنشست؟
هر جا که بود ماده نری خواهد بود
(آنجا که زره گرست پیکان گر هست)
نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۳
گفتم که عمامه جز مجازی نبود
و او را چو کلاه سرفرازی نبود
آشفته برک گفت بر وقصه مخوان
(بیهوده سخن بدین درازی نبود)
نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۴
از بندقی انکه سرفرازی دارد
روز طربش رو بدرازی دارد
ایصوف مشو غره بخندیدن شرب
(گو با تو سر دو البازی دارد)
نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۵
خادم که دراز خان بمجلس بگشاد
بودم غم جامه چون برم کاسه نهاد
آخر ز برای آش رختم شد چرب
(همسایه بدخدای کس را مدهاد)
نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۶
دستار که آن بیعلم زر باشد
چون ریشه سر درونش ابتر باشد
گیرم که کلاهش افسر خور باشد
(آنرا چه کند زر چونه بر سر باشد)
نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۷
در البسه ام مگو جواب ای سره مرد
نتوان چو دو سر زیک گریبان بر کرد
تا چند کنی پوش زپوشی کسان
(از جامه عاریت نشاید برخورد)
نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۸
با گیوه تنک رفتن راه چه سود
بیرخت نفیس جستن جاه چه سود
دستار طلب کردم از و فوطه رسید
(امید دراز و عمر کوتاه چه سود)
نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۹
گفت از پی دوش آن بر کم ده یکچند
قاری مگر آنرا بپرندوش افکند
باریش حلاج پنبه کهنه نشست
کالای بدو ریش خداوند گویند؟
نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۱۰
آن جوزگره نگر بصوف اخضر
چون سرو که او گوز کلاغ آرد بر
(دستار بزرگ و آن بر بوف بر آن)
( ماننده گنبدیست لقلق بر سر)
نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۱۱
باریش بزرگ گفت دستاری سر
در زینت و تمکین ز توام من برتر
بر کرد زجیب فکر سر ریش و چه گفت
(بر بسته دگر باشد و بر رسته دگر)
نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۱۲
دی گفت بدستار بزرگی بزاز
در چارسوی رخت مزاد شیراز
داری برکی خوب رها کن مندیل
( در عیش خوش آویز نه در عمر دراز)
نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۱۳
پیراهن شسته ام دو صدره ایدل
پوسیده و لته شده و بیحاصل
دیدم بدکان گیوه کش و ین گفتم
(سبحانک ما خلقت هذا باطل)
نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۱۴
پرداخته گرباس گهی کاهی خام
گه صوف حلال و گاه کمخای حرام
مائیم بجامه خانه دهر مدام
نی همچو حنین و نی چو الباغ تمام
نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۱۵
هر کس که جواب گوید اینطرز سخن
(شاگرد منست و خرقه دارد از من)
در البسه هر کس که کند انکارم
(یارب که مباد روزیش هیچ کفن)
نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۱۶
در جامه زقوت به بود کوشیدن
کس نیست چو در بند شکم کاویدن
(بر سفره خان رفت چو دستار بخرج)
(بر سر نتوان دراز خان پیچیدن)
نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۱۷
قزگفت که نخ چنین که آراست که من
وز جامه چنین بقجه که پیراست که من
والا بتورد از و دلیلی میجست
ماسوره از آنمیانه برخاست که من
نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۱۸
گت گفت چنین خیمه که آراست که من
زینسان بنوار خود که پیراست که من
ناگاه زکندلان بدر جست عمود
(برپای از آنمیانه برخاست که من)
نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۱۹
ای داده بجیب جامه از مدفون زه
تخفیفه و دستار بامرت که و مه
خاصک تو ستانی بقد ارمک تو دهی
(یارب تو بلطف خویش بستان و بده)