گنجور

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - دامنی از اخترکان

 

ای سهی سرو، که هر سوی بنازت گذراست

در گذرگاه توام دیده و دل منتظر است

دام دلهاست به رخسار تو، یا حلقه زلف

یا که مار سیه، اندر بر گنج گهر است

سیم و زر گر پی ایثار توام نیست به کف

[...]

۳۹ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۳ - خدیو کشور توحید

 

به مصر باختر چون یوسف خور گشت در زندان

زلیخای فلک زآن اشک حسرت ریخت بر دامان

سپاه روم را بیغوله مغرب چو شد منزل

سپهدار حبش آمد هم اندر طرف این میدان

چو شد این لاله حمرا، نهان زین گلشن خضرا

[...]

۳۹ بیت
افسر کرمانی