×
افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - اسکندر گل
وقت شد کاسکندر گل لشکر آرایی کند
لشکر گل را خدیو باغ دارایی کند
باغ را دست صبا، عنبر نهد در آستین
راغ را جیب هوا، مشکین ز بویایی کند
خفتگان بوستان را باد بیداری دهد
[...]
۱۶ بیت
افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - دارای جهاندار
خط نیست ز آیینه روی تو پدیدار
از آه دل سوختگان یافته زنگار
در گلشن روی تو، نه این دانه خال است
زنگی بچه ای آمده در روم گرفتار
تیر مژه از چیست بر ابروی کمانت
[...]
۱۶ بیت
افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۶ - مهر منیر
باز می بینم به عالم طرفه جشنی بی نظیر
باز می بینم همی اسباب عشرت دلپذیر
عیش و عشرت را مهیا هر که از خرد و بزرگ
وجد و شادی را مصمم هر که از برنا و پیر
عالمی دمساز عشرت از رعیت تا سپاه
[...]
۱۶ بیت
افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۹ - عید عاشقان
عید است و بسته هر کران، زیبا بتان زیور همه
دارند هر سو دلبران، زرین قبا در بر همه
هر سو بتی دامن کشان، در هر طرف سروی روان
در باغ دل در راغ جان، از یکدگر بهتر همه
زیبا بتان در دلبری، دل برده از حود و پری
[...]
۱۶ بیت