گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۶۲ - نوحه سینه زنی به شکل رباعی

 

تا ماریه شد حریر پوش از دم تو

پوشد نه همین کعبه سیاه ازغم تو

صباغ ازل طراز نه اطلس چرخ

بر نیل عزا کشید در ماتم تو

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۶۳

 

چو از گردش چرخ زینت عرش برین

از عرشه زین فتاد بر فرش زمین

از فرش غبار خاکیان خاست به عرش

عرش از در غم به فرش شد خاک نشین

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۶۴

 

از خیل بشر آه به گردون خیزد

از چشم ملک به چشم ها خون خیزد

در ماتمت آه و اشک اگر اینستی

آتش به فلک سیل ز هامون خیزد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۶۵

 

ای بر تن تو جامه جان چاک دریغ

آرام زمین جنبش افلاک دریغ

تو کشته به تیغ و کین و من زنده فسوس

من زنده و پیکر تو در خاک دریغ

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۶۶

 

خم پشت سپهر از قد موزون حسین

مه نیلی پوش از رخ گلگون حسین

این عکس شفق نیست بر اطراف افق

بگرفته گریبان فلک خون حسین

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۶۷

 

ماند آه بهین گوهر دریای حیات

ممنوع برای دم آبی ز جهات

وقت مدد است جوشی ای قلزم اشک

گاه کرم است موجی ای شط فرات

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۶۸

 

در سوگ تو آسمان زمین زیر و زبر

دشت خسک اولی و تل خاکستر

تا در شکنم جهان جهان خار به پای

تا بر فکنم فلک فلک خاک به سر

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۶۹

 

از هفت سپهر اگر چه افزون گریم

بر کشته هفتاد و دو تن چون گریم

یک چشم سزای لعل بی آب تو نیست

هفتاد هزار سال اگر خون گریم

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

کثرت افزود، وحدت ار کاست ترا

جرم از سیه و سفید اشیاست ترا

گادن بینی ولی معطل دارد

این طرفه سیاه دانه و ماست ترا

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

جائی که خورد ناخن مطرب به رباب

و آنجا که بود به دست ساقی می ناب

صد کله کاووس به یک کاسه چنگ

صد جامه جمشید به یک جام شراب

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

یاران ریا به پرده، چه شیخ و چه شاب

مستانه کشند از لب ساغر می ناب

تا نکهت می به حیلت از وی برود

بی پرده همی کشند سجاده به آب

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

برغنچه لعلش خار خط دوخت نقاب

بر سوری و نسرینش خسک بست حجاب

دل ها خون کرد از مژه بر خاک افشاند

این خارخسک طرفه گلی داد به آب

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

سردار اگر چند به شمشیر ادب

خون خوردن این خران جهادی است عجب

خون ریز چو ماکز...ز شهود

نه شیر شتر خواه و نه دیدار عرب

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

آنجا که زیاد و کم قدح نوش شراب

ساقی به حریف سفله پیما می ناب

خردی و بزرگی منگر می ده از آنک

به یک ده آباد ز صد شهر خراب

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

زی خمکده خواندم ار فلانکس به شتاب

بی مصلحتی مدان درنگی به عتاب

رسم است که خر بر به عروسی طلبند

چون هیمه همی ضرورت افتد یا آب

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

می کرد ز قسمت ازل بخت خراب

با دیده جدل قرعه زدند اصل صواب

افتاد به دیده روز و شب بیداری

شد قسمت بخت جاودان قرعه خواب

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

بگشاد خدا چو خلق آدم را دست

بر پای ستاد چو آمد از نیست به هست

زد تیزی و عطسه ای وزان عطسه و تیز

تمثال ملک نقش بنی آدم بست

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

مفتی که به علم و عدل و عرفان سمراست

دین باره و شرع باز و پرهیزگر است

گر سیمش به سنگ آزمون بر سنجند

...به تر از هزار ...به تر است

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

کعبه که بود به کیش من هستی دوست

چاه زنخش زمزم و محراب ابروست

میراب لبان و مستجارش بالاست

وان سخت سیه دل حجرالاسود اوست

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

آنرا که هماره ذوق ساغر نوشی است

بر شنعت کیهان گله از بیهوشی است

بر هر چه خورند میخ پاسخ متراش

زان در که جواب ابلهان خاموشی است

یغمای جندقی
 
 
۱
۲
۳
۹