گنجور

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۵

 

از چشم تنگ مردم، چشمم عصا نخواهد

از بیم زهر منت، دردم دوا نخواهد

با دست رنج خویشم، فارغ ز ریزش خلق

جز آبروی بازو، دست آسیا نخواهد

از آنکه بهر زینت، داری بدستها چشم

[...]

۱۳ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۸

 

در میان دوستان، با این کمال بندگی

غیر تنهایی نداریم از کسی شرمندگی

دانه‌سان در خاک گمنامی اگر پوسیده‌ام

برنمی‌دارد کس از خاکم، به جز افگندگی

واشود شاید دلی چون دانه ما را زیر خاک

[...]

۱۳ بیت
واعظ قزوینی
 
لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود