ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۷
گرم حاجت آمد به تعریف تو
تو را هست فخر و مرا نیست ننگ
نبینی که مر زر پاکیزه را
همی حاجت آید به تعریف سنگ
نبینی که مر زر پاکیزه را
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۹
بزرگ آل پیمبر بزرگ حادثه ای
که چون تویی بود اندر کف زمانه زبون
مقر عز تو ترمذ، ز درد رفتن تو
همی بگرید و آنک سرشک او جیحون
اگر دو دیده من در غمت نه خون گرید
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۲
همه شراب به یاد بنفشه خواهم خورد
که مر مرا زخط یار یادگار شده ست
چه کس بود که در این روزگار می نخورد
بدین لطیفی و خوبی که روزگار شده ست
طرب ز باده و معشوق و باغ و گل خیزد
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۶
زهی یافته دین و دولت زتو
صفایی که گردون زاختر نیافت
زاولاد آدم دو کس ماند و بس
که از کان جود تو گوهر نیافت
یکی آنکه مادر هنوزش نزاد
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۱۰
ز روزگار حذر کن ز کردگار بترس
وگرت بر همه آفاق دسترس باشد
چو روزگار برآشفت و کردگار گرفت
زوال دولت تو در یکی نفس باشد
نه کردگار به تدبیر خلق کار کند
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۱۲
شعر است و بس که خواندن او نام مرد را
مشهور شهر و شهره خلق جهان کند
روزی هزار بار سر زلف بشکند
ترسم به عهد و دوستی من همان کند
دایم همی کنم لب شیرینش را صفت
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۲۷
تیرت به گاه زخم چوپوید به سوی خصم
کلکت به وقت مهر چو جنبید در بنان
این داعی استپای امل را به کوی دل
وان هادی است دست اجل را به سوی جان
آرش اگر بدیدی تیر و کمانت را
[...]