گنجور

 
۱
۲
۳
۱۰
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱

 

چون اشتیاق من به تو افزون ز شرح بود

ممکن نشد که شرح دهم اشتیاق را

از وحشت فراق تو تلخ است روز من

اندازه جز خدای نداند فراق را

۲ بیت
ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲

 

خیال تو یک ساعت از چشم من

نگردد چو مهر تو از دل جدا

نگشتی مرا چون خیالت تمام

گرت چون خیال تو بودی وفا

۲ بیت
ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳

 

ز بخشندگان صحن عالم تهی شد

قضا مرگ بخشید بخشندگان را

چنان نحس شد دور گیتی که گویی

سعادت نمانده‌ست رخشندگان را

۲ بیت
ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴

 

مویم سپید و نامه سیه ماند از گناه

جز عذر و توبه چاره ندانم گناه را

خواهم که عفو و رحمت و لطف تو ای خدا

در کار این سپید کند آن سیاه را

۲ بیت
ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵

 

همه از عشق زندگانی خویش

دوست می داشتم جوانی را

پیری آمد و زو بتر به جهان

دشمنی نیست زندگانی را

۲ بیت
ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶

 

اهل عطا کسی است که فضلی بود در او

نبود هر آن عطا که بدین کس دهی خطا

ناکس بود کسی که در او هیچ فضل نیست

ناکس بود کسی که به ناکس دهد عطا

۲ بیت
ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷

 

هرکه سعی بد کند در حق خلق

همچو سعی خویش بدبیند دعا

همچنین فرمود ایزد در نبی

لیس للانسان الا ماسعی

۲ بیت
ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸

 

چرا تفاخر جویی بر این و آن به لقب

چرا تکبر برزی بر این و آن به خطاب

گر از خطاب و لقب هیچ کس بزرگ شود

ربود گوی بزرگی جریده القاب

۲ بیت
ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹

 

ننویسی جواب نامه من

نامه من نیرزدت به جواب

ای عجب فضل تو روا دارد

کز لب تشنه بار گیرد آب

۲ بیت
ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰

 

جهانی منم بی نصیب از جهان

ز روی مثابت ز رای مصیب

که را داری اندر جهان جز مرا

جهانی ز مال جهان بی نصیب

۲ بیت
ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۶

 

ساقیا در جام من ریز آب رز

زان بضاعت ده که عشرت سود اوست

در جهان چون آب رز معلوم نیست

آتشی کز زلف ساقی دود است

۲ بیت
ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۷

 

ز روزگار مرا خار هست و خرما نیست

مثل خطاست که گویند خار با خرماست

ز خاک نزد فلک کمترم از خورشید

نصیب او همه زر و نصیب من گرماست

۲ بیت
ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۸

 

غم امروز جان من فرسود

غم فردا تن مرا بگداخت

کار امروز من چو ساخته نیست

کار فردا چگونه خواهم ساخت

۲ بیت
ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۹

 

پیش پیری دلم حکایت کرد

کز جوانی مرا چه بود بگفت

چون مرا در ره گناه کشید

نامه من سیاه کرد و برفت

۲ بیت
ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰

 

حکیم ماست به حکمت ز جمله حکما

محدثی که حدیثش برابر حدث است

چنو خری چه کند در میان اهل خرد

اگر نه کار جهان هزل و ضحکه و عبث است

۲ بیت
ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۱

 

حق ببین و بگو به چشم و زبان

تا به صحرای دین رسی ز نهفت

کور نادان که حق نخواهد دید

گنگ نادان که حق نیارد گفت

۲ بیت
ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۲

 

مدار بسته در خویش و تنگ بار مباش

که این دو عیب بزرگ از بزرگواری نیست

بر آن گشاده کفی شرط نیست در بستن

بر آن فراخ دلی جای تنگ باری نیست

۲ بیت
ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۳

 

هیچ شرف چون شرف علم نیست

بدرقه علم به از حلم نیست

گرچه بسی به بود از نیست هست

نیست به آن کس که دراو علم نیست

۲ بیت
ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۴

 

اکنون که خصومات همه اهل زمانه

بر رای تو مقصور شد از روی حکومت

یک راه حکم باش میان من و گیتی

باشد که ز من قطع کند دست خصومت

۲ بیت
ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۵

 

قدر مردم سفر پدید کند

خانه خویش مرد را بند است

تا به سنگ اندرون بود گوهر

کس چه داند که قیمتش چنداست

۲ بیت
ادیب صابر
 
 
۱
۲
۳
۱۰
 
تعداد کل نتایج: ۲۰۰