الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان اول » بخش ۶ - در شرح خواب دیدن مرحوم ناظم و سبب نظم این کتاب مستطاب
یکی راز گویم بری از دروغ
پذیرد ورا هر که دارد فروغ
چو بگذشت بر سر مرا سال سی
فراز آمدم رنج و انده بسی
شدم از سم رخش غم پایمال
[...]
الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان اول » بخش ۵۹ - ورود حضرت مسلم به مجلس ابن زیاد و مکالماتشان با یکدیگر
کشان روزبانان به بند اندرش
بردند زی مرد بد گوهرش
سپهبد ازآن کافر زشت نام
بتابید روی و نکردش سلام
یکی زان میان بر به مسلم بگفت
[...]
الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان اول » بخش ۸۸ - آمدن وهب ابن عبدالله کلبی با مادرش در منزل ثعلبیه
شنیدم که در ثلعبیه ز راه
تنی دو رسیدند نزدیک شاه
یکی نوجوانی چو سرو بلند
دگر مادر پیر آن ارجمند
بگفتند شاها بسی سال هست
[...]
الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان اول » بخش ۹۶ - آب برداشتن اصحاب به فرمان امام علیه السلام ازمنزل شراف و رسیدن حر ریاحی
ثمین گوهر دجر عبد مناف
همی راند تا جایگاه شراف
درآنجا به فرمان آن رهنمای
سرا پرده ها گشت گردون گرای
به خرگه بیاسود فرخنده شاه
[...]
الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان دوم » بخش ۷۲ - نیایش ناظم کتاب با حضرت عباس و خواستن حاجت خود را از آنجناب
گرانمایه فرزند حیدر تویی
در حاجت خلق یکسر تویی
تویی آفتاب سپهر رشاد
تو باب الحوائج تو باب المراد
سرآمد به من بر کنون هشت ماه
[...]
الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان دوم » بخش ۸۸ - در مقدمه ی شهادت ح علی اکبر(ع) و شکایت از روزگار غدار گوید
چو رزم سپهبد به پایان رسید
سخن باید از رزم اکبر شنید
برا ای دل از سینه وقت غم است
به هش باش هنگامه ی ماتم است
ولی سخت باید چو خاراستان
[...]
الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان سوم » بخش ۱۱۳ - رفتن بشیر ابن جذلم برای خبر دادن به اهل مدینه به فرمان امام(ع)و باقی آن واقعه
رسیدیم نزدیک یثرب زمین
بفرمود آن رهبر چارمین
سراپرده ی بی خداوند شاه
به هامون درون برزنند آن سپاه
چو پرداخته گشت پرده سرای
[...]
الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۳۸ - به درک فرستادن مختار(ع)حکیم ابن طفیل علیه العنه قاتل جناب ابولفضل العباس را
تو دست از تن میر اسلامیان
فکندی برای شه شامیان
جوان علی (ع) را فکندی زپای
ببراد دست تو ای تیره رای
نترسیدی از صولت حیدریش
[...]
الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - در تهنیت عید غدیر گوید
ساقیا می ده که می جان است گویی نیست هست
جان چه باشد باده ایمان است گویی نیست هست
گر نداری صاف، دردم می کشد دُردم بده
درد ما را دُرد درمان است گویی نیست هست
ساقیا عید غدیر است و به منبر مصطفی
[...]