به دژخیم بد خویش آنگه سرود

که این را به دار اندر آویز زود

به فرموده دژخیم خوارش کشید

نترسید ازحق به دارش کشد

زدش تازیانه به بر پنج صد

[...]

شبی راد فرزند خیرالبشر

هیونی فرستاد سوی عمر

که ای کوفیان را سرانجمن

زلشگر بپیمای ره سوی من

بیا تا میان دو لشگر به هم

[...]

درآن شب جهانداور بی قرین

گهی دردعا بود وگه آفرین

گهی دشنه ی جای ستان تیز کرد

که فردا بدان دشنه جوید نبرد

گهی دل به مرگ جوانان نهاد

[...]

که شهزاده ی راد و هشیار بود

به دین و به دانش پدر وار بود

ده وشش گذشته بدو سالیان

پی خدمت عم کمر بر میان

پس از مرگ قاسم به نزدیک شاه

[...]

بر آن لشکر کشن شد حمله ور

کس از آفرینش نکرد آن هنر

شگفتی چنین کاردست خداست

ندارد بلی دست حق چپ وراست

علی دست حق اوست دست علی

[...]

سر بانوان بهشت برین

مهین پرده گی دخت ضرغام دین

گرفتش روان کرده از دیده آب

به دستی عنان و به دستی رکاب

همی زار گفت ای سمند نبی

[...]

گشودند و آمد ملایک زاوج

به سوی زمین با فغان فوج فوج

به پر خون سرسبط خیرالانام

نمودند یک یک درود و سلام

وزان پس یکی ابرآمد پدید

[...]