به مذحج نژادان رسید آگهی

که کاخ مهی شدز هانی تهی

بزرگان آن دوده گرد آمدند

زهر دربسی داستان ها زدند

به فرجام بستند کین را میان

[...]

چو دیو دمان ازکمینگاه جست

بیفراشت با تیغ خونریز دست

ستمگر چو آورد بازو فرود

به روی سپهبد دم تیغ سود

زالماس بر لعلی آمد زیان

[...]

ببر این جفا جوی راسوت دشت

بدانجا که این هر دوتن کشته گشت

سرشوم اورا ز ناپاک تن

جدا کن بیاور به نزدیک من

ودیگر سر کودکان را ببر

[...]

به میدان درون شه چو او رابدید

خروشی به سوی برادر کشید

که هان ای برادر بود طاویه

بگیرش ازین فرقه ی طاغیه

سپهدار دین بر پرستنده ی تاخت

[...]

به دست نوندی فرستاد تیز

به یثرب یکی نامه بنوشت نیز

به عمرو سعیدش بداد آگهی

که شد گیتی از آل حیدر تهی

سپس زاده ی سعد را پیش خواند

[...]