مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در مدح علی بن ابیطالب(ع)
ای زرافشان پنجهات پیوسته همچون آفتاب
وی دل و دست تو از جود و کرم بحر و سحاب
موکب جاه ترا چون توسن چرخ آمده
آفتاب و ماه نو آن طبل بازو این رکاب
بر تو ختم است از جهانداران جهانداری که تو
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - در مدح امام حسن مجتبی(ع)
ای پادشاه حسن ترا چاکر آفتاب
داری دو رخ یکیش مه و دیگر آفتاب
نه چون خطت بنکهت جانبخش مشکناب
نه چون رخت بروشنی منظر آفتاب
خطت کشیده دایره عنبرین بماه
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح علی بن ابی طالب(ع)
ز بسکه مانده در آن طرهام ز کار انگشت
چو شانه نیست کفم را به اختیار انگشت
پی گشایش این عقدهها غم که مراست
بهم کنم ز برای چه دست یار انگشت
که وا نمیشود از صد یکی گرم باشد
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در مدح حضرت خاتمالانبیا محمد(ص)
محفل افروز جهان باز در ایوان حمل
علم شعشعه افراخت چو زرین مشعل
وقت آن شد که حریفان بگلستان آیند
چون گل و غنچه قدح در کف و مینا به بغل
شب مرغان چمن را سحر آمد که چمن
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵
کیستم حسرت کشی در محفل چرخ کهن
باز از خمیازهام چون ساغر خالی دهن
بر کفم در کارگاه چرخ تار و پود سعی
وز برای خود چو کرم پیله میبافم کفن
بر سرم هرگز نشد مرغی زند بال و پری
[...]