گنجور

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱ - چشمت کور!

 

خیال خواجگیت بود، بر تمام جهان

شدی ز خانه خود هم جواب، چشمت کور!

جزای نیت زشت تو هست، این که چنین:

ز هر کنار شوی طرد باب، چشمت کور!

شدی ز خوی بد و فعل زشت و نیت شوم

[...]

۳ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲ - آهن پرنده!

 

در قرن بیستم بشود، آدمی سوار

بر آهنی پرنده، دل آکنده از بخار

وآنگه رهی که ما به دوسالش کنیم طی

او در هوا دو روزه، از آن را کند گذار!

۲ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳ - عید خون

 

ای بشر! مظهر ظرافت شو

نه ز سر تا به پا، قباحت باش

مرضی، مانع شرافت توست

در پی رفع این نقاهت باش

وین تعدی است بر حقوق بشر

[...]

۴ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴ - خانه بیگانه!

 

امان از خویش را بی‌خانه دیدن

خود اندر خانه بیگانه دیدن

سپس بیگانه بی‌خانمان را

به جای خویش صاحبخانه دیدن!

۲ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵ - روش ناپسند

 

ای دغل! با همه کس، ناکسی اظهار مکن

ناکسی باش ولی با کسی اظهار مکن!

۱ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶ - تمثال عشقی

 

مکش که بیهده این نقش می کشی نقاش

که خون بگریی: اگر پی بری به احوالم؟

چه حاجت است پس از من بماند این تمثال؟

فلک چه کرد به من، تا کند به تمثالم!

۲ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷ - جام عمر

 

الا ای مرگ! در جانم درآویز

که جام عمر من، گردید لبریز!

چسان من زنده مانم: ملک ایران

به سر گیرد دوباره، دور چنگیز

۲ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸ - کابینه نیم بند!

 

ای یار لطیفه‌گوی مرشد!

با آن همه منطق چرندی

«کابینه نیم بند» خواندی

این دولت آبروی‌مندی

دیدی که به رغم گفته تو

[...]

۷ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸ - کابینه نیم بند!

 

آن زن که عفیف و بی‌کمال است

ز آن عالمه لوند بهتر

آن میوه که بو ندارد اصلا

زآن میوه که کرده گند بهتر

زآن دولت عهد با عدو بند

[...]

۳ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸ - کابینه نیم بند!

 

آن زن که نجیبه و عفیف است

در خانه نشسته باد بهتر

بر خود در خلوت و ره غیر

بگشوده و بسته باد بهتر

ور بند از ارش نیست محکم

[...]

۳ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸ - کابینه نیم بند!

 

گفتی که زن نجیبه باید:

در خانه نشسته، کم خروشد

آن زن که نجیبه است با کس

از خانه برون، همی‌نجوشد

هرجا که رود تو مطمئن باش

[...]

۶ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹ - در لباس نیستی

 

عشقی ار مجهول، چون اسرار عالم زیستی!

هر کسی گردد به گرد تو، ببیند چیستی؟

خواهی ار چون نقطه سرگردان تو عالم شوند

هستی خود را بپوشان در لباس نیستی

۲ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰ - راه نجات

 

دانه با خاک چو پیوست، سری پیدا کرد

هر که شد خاک نشین، برگ و بری پیدا کرد

تا پریشان نشوی، راه به مقصد نبری

بیضه چون جامه فرو ریخت، پری پیدا کرد

۲ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲ - سایه مرد

 

مر تو را ای مرد! زن خوش سایه است

لاجرم: چون سایه، اقبالت کند

هر چه دنبالش کنی، بگریزد او

هر چه بگریزی تو، دنبالت کند

۲ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳ - سیاست انگلیس

 

نازم به گوی‌بازی مردان انگلیس

خم گشته پشت دهر، ز چوگان انگلیس

ایران و هند و تازی و سودان و ترک و چین

افتاده همچو: گوی، به میدان انگلیس

۲ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵ - عید قربان

 

مرا عزاست نه عید! این چه عید قربان است؟

که گوسفند وطن، زیر تیغ خصمان است!

الان که عید من امروز نیست، چون: قربان

شوم پی وطن؟ آن روز عید قربان است!

مرا به جامه عیدی مبین، دلم خون است

[...]

۳ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۶ - افتخار شاعر

 

سوگند به مردی، ار پی زر گردم

نامردم اگر، ز گفته ام برگردم!

خوانند مرا همسر قارون و روچلد

گر زآنکه کلانترین توانگر گردم

بگذار، ادیب بی بضاعت باشم

[...]

۳ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۷ - گردون من

 

دل پر خون من را کس ندارد

سر مجنون من را کس ندارد

همه کس را، ز گردون دل کباب است

ولی گردون من را کس ندارد

۲ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۹ - مناعت طبع

 

مرا اگر زر و سیم و ثروت دنیا؟

بر آنچه هست تسلط دهند و چیره کنند؟

تمام برگ درختان گر اسکناس شود؟

تمام ریگ بیابان اگر که لیره کنند؟

گر آسمان همه زر گردد و به من بخشند؟

[...]

۴ بیت
میرزاده عشقی