×
مجد همگر » دیوان اشعار » اشعار متفرقه » شمارهٔ ۱
نه در فراق توام طاقت شکیبائیست
نه در وصال توام ایمنی ز شیدائیست
نه در وصال تو شادم نه در فراق صبور
چه طالع است مرا یارب این چه رسوائیست
مرا به عادت هر یار رنج دل منما
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » اشعار متفرقه » شمارهٔ ۲
مرا جان سوخت از غم ترا دامن نمیسوزد
مرا دل خون شد و یک دم دلت بر من نمیسوزد
ز آه آتشین من که تابش خرمن مه سوخت
جوی در تو نمیگیرد ترا دامن نمیسوزد
عجب حالی گر از دردم تن خارا نمینالد
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » اشعار متفرقه » شمارهٔ ۳
که گفت پرده بر افکن ز روی مرد افکن
که شد بریده ترنج و کف جهان از زن
زبان یوسف اگر در نریختی به سخن
به لعل چشم زلیخا نگشتی آبستن
چه خار بود که در دامن دلی آویخت
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » اشعار متفرقه » شمارهٔ ۴
شب تا به سحر منم بدین درد
نالان نالان چو ناتوانان
گردان گردان به هر در و کوی
گویان گویان چو پاسبانان
فریاد ز محنت غریبان
[...]